کلمه جو
صفحه اصلی

سرمست


مترادف سرمست : سرخوش، کچول، کیفور، لول، ملنگ، شاد، شادمان، مسرور، می زده، نشئه، مخمور ، مغرور، فخور، خودپسند

متضاد سرمست : خمار

فارسی به انگلیسی

ecstatic, high

drunk(en), intoxicated, ravished, furious, drunkard


فارسی به عربی

عاطفی

مترادف و متضاد

merry (صفت)
فراخ، خوشحال، بشاش، خوشدل، خوش، شاد دل، سرحال، خرم، مسرور، شاد، خوشنود، سرمست، سبک روح، با نشاط، شادمان، خوش وقت، خشنود، خندان، سرخوش، شاد کام، پرنشاط، پر میوه

gay (صفت)
فراخ، خوشدل، شوخ، سرحال، خرم، خوشنود، سرمست، سبک روح، خوش وقت، خشنود، سرخوش، پرنشاط

drunk (صفت)
مست، خنگ، خورده، سرمست، مخمور، لول، نشئه شده

slaphappy (صفت)
گیج، از خود بی خود، سرمست، بی مهابا

cock-a-hoop (صفت)
سرمست

سرخوش ≠ خمار


کچول، کیفور، لول، ملنگ


شاد، شادمان، مسرور، می‌زده، نشئه


مخمور


۱. سرخوش
۲. کچول، کیفور، لول، ملنگ
۳. شاد، شادمان، مسرور، میزده، نشئه
۴. مخمور ≠ خمار
۵. مغرور، فخور، خودپسند


فرهنگ فارسی

مست، سرخوش، بانشاط، مغرور
( صفت ) ۱ - مست . ۲ - سر خوش خوشحال ۳ - مدهوش گشتن . ۴ - مغرور شدن .

فرهنگ معین

(سَ . مَ ) (ص مر. ) ۱ - سرخوش ، با - نشاط . ۲ - مغرور.

لغت نامه دهخدا

سرمست. [ س َ م َ ] ( ص مرکب ) که مستی شراب به سر او رسیده. مست :
مطرب سرمست را باز هش آوردنا
در گلوی او بطی باده فروکردنا.
منوچهری.
سرسال آمد و سرمست می جود توأم
سازوار آید با مردم سرمست فقاع.
سوزنی.
کاس کرم دهد به من و من ز خرمی
سرمست کاس از دل هشیار میروم.
خاقانی.
بود سرمست را خوابی کفایت
گل نم دیده را آبی کفایت.
نظامی.
در آن صحرا فروخفتند سرمست
ریاحین زیر پای و باده بر دست.
نظامی.
ملک سرمست و ساقی باده در دست
نوای چنگ میشد شست در شست.
نظامی.
دوش سرمست درآمد ز درم
تا قرار من سرگردان برد.
عطار.
سرمست ز کاشانه به گلزار برآمد
غلغل ز گل ولاله بیکبار برآمد.
سعدی.
من از شراب این سخن سرمست ، و فضاله قدح در دست. ( سعدی ).
فتنه باشد شاهدی شمعی بدست
سرگران از خواب و سرمست از شراب.
سعدی.
باز در بزم چمن نرگس سرمست نهاد
بر سر هستی سیمین قدح زر عیار.
ابن یمین.
بنده طالع خویشم که در این قحط وفا
عشق آن لولی سرمست خریدار من است.
حافظ.
|| سرخوش. خوشحال. خرم. شادمان :
ناله بلبل سحرگاهان و باد مشکبوی
مردم سرمست را کالیوه و شیدا کند.
منوچهری.
عاشقان سوی حضرتش سرمست
عقل در آستین و جان بر دست.
سنایی.
سرمست عشق سرکشی خاکستری در آتشی
در ششدر عذراوشی صد خصل عذرا ریخته.
خاقانی.
سحرگه آن سهی سروان سرمست
بدان مشکین چمن خواهند پیوست.
نظامی.
چو عیاران سرمست از سر مهر
به پای شه درافتاد آن پریچهر.
نظامی.
ریاحین بر ریاحین باده در دست
به شهرود آمدند آن روز سرمست.
نظامی.
سرمست در قبای زرافشان چو بگذری
یک بوسه نذرحافظ پشمینه پوش کن.
حافظ.
یغمای عقل و دین را بیرون خرام سرمست
در سر کلاه بشکن در بر قبا بگردان.
حافظ.
|| مغرور. متکبر :
از این هنر که نمودی و ره که پیمودی
شهان غافل سرمست را همی چه خبر.
فرخی.
شاهد سرمست من صبح درآمد ز خواب

سرمست . [ س َ م َ ] (ص مرکب ) که مستی شراب به سر او رسیده . مست :
مطرب سرمست را باز هش آوردنا
در گلوی او بطی باده فروکردنا.

منوچهری .


سرسال آمد و سرمست می جود توأم
سازوار آید با مردم سرمست فقاع .

سوزنی .


کاس کرم دهد به من و من ز خرمی
سرمست کاس از دل هشیار میروم .

خاقانی .


بود سرمست را خوابی کفایت
گل نم دیده را آبی کفایت .

نظامی .


در آن صحرا فروخفتند سرمست
ریاحین زیر پای و باده بر دست .

نظامی .


ملک سرمست و ساقی باده در دست
نوای چنگ میشد شست در شست .

نظامی .


دوش سرمست درآمد ز درم
تا قرار من سرگردان برد.

عطار.


سرمست ز کاشانه به گلزار برآمد
غلغل ز گل ولاله بیکبار برآمد.

سعدی .


من از شراب این سخن سرمست ، و فضاله ٔ قدح در دست . (سعدی ).
فتنه باشد شاهدی شمعی بدست
سرگران از خواب و سرمست از شراب .

سعدی .


باز در بزم چمن نرگس سرمست نهاد
بر سر هستی سیمین قدح زر عیار.

ابن یمین .


بنده ٔ طالع خویشم که در این قحط وفا
عشق آن لولی سرمست خریدار من است .

حافظ.


|| سرخوش . خوشحال . خرم . شادمان :
ناله ٔ بلبل سحرگاهان و باد مشکبوی
مردم سرمست را کالیوه و شیدا کند.

منوچهری .


عاشقان سوی حضرتش سرمست
عقل در آستین و جان بر دست .

سنایی .


سرمست عشق سرکشی خاکستری در آتشی
در ششدر عذراوشی صد خصل عذرا ریخته .

خاقانی .


سحرگه آن سهی سروان سرمست
بدان مشکین چمن خواهند پیوست .

نظامی .


چو عیاران سرمست از سر مهر
به پای شه درافتاد آن پریچهر.

نظامی .


ریاحین بر ریاحین باده در دست
به شهرود آمدند آن روز سرمست .

نظامی .


سرمست در قبای زرافشان چو بگذری
یک بوسه نذرحافظ پشمینه پوش کن .

حافظ.


یغمای عقل و دین را بیرون خرام سرمست
در سر کلاه بشکن در بر قبا بگردان .

حافظ.


|| مغرور. متکبر :
از این هنر که نمودی و ره که پیمودی
شهان غافل سرمست را همی چه خبر.

فرخی .


شاهد سرمست من صبح درآمد ز خواب
کرد صراحی طلب دید صبوحی صواب .

خاقانی .


به سرپنجه مشو چون شیر سرمست
که ما را پنجه ٔ شیرافکنی هست .

نظامی .


|| مواج . درخشان . روشن . خروشان :
من که دریاکش و سرمست چو دریا باشم
گوش ماهی چه کنم جام صدف چه ستانم .

خاقانی .


|| مدهوش :
در طریق کعبه ٔ جان ساکنان سدره را
همچو عقل عاشقان سرمست و حیران دیده اند.

خاقانی .



فرهنگ عمید

۱. مست، سرخوش، بانشاط.
۲. مغرور.

دانشنامه عمومی

سرمَست یکی از شهرهای استان کرمانشاه در غرب ایران است.این شهر مرکز بخش گواور شهرستان گیلانغرب است. فاصله این شهر تا مرکز شهرستان۶۵کیلومتر می باشد.
مذهب این شهر در خود شهر سرمست و بیشتر روستاهای حومه شیعه بوده و در دهستان حیدریه اهل حق می باشند.
این شهر در دامنه کوه قلاجه واقع گردیده و گردنه قلاجه دارای طبیعت بسیار زیبایی می باشد که مسافرین عبوری را خصوصاً در فصل تابستان بخود جذب می نماید. سوغات معروف این شهر گوشت گوسفند است که با توجه به آب وهوای خوب منطقه و زمینهای کشاورزی بسیار حاصلخیز، در سطح استان کرمانشاه طرفداران زیادی دارد. همچنین شهر سرمست با وجود رستورانها و کبابیهای زیاد که با استفاده از گوشت تازه گوسفندی از میهمانان و مسافرین پذیرایی می نمایند بعنوان یک استراحتگاه بین راهی عمل می نماید .مهمترین محصول کشاورزی منطقه گندم، جو، نخود، چغندرقند و … می باشد. بخشی از جنگلهای استان کرمانشاه در این منطقه قرار دارد و ارتفاعات منطقه پوشیده از جنگلهای متراکم بلوط، ارژن، ون، زالزالک و … می باشد.
آب و هوای سرمست در زمستان سرد و برفی بوده و میانگین بارش سالیانه آن ۷۲۰ میلیمتر می باشد که جز مناطق پر بارش کشور است.

گویش مازنی

/sar mast/ شنگول – سرحال

واژه نامه بختیاریکا

کَلو

پیشنهاد کاربران

سرمست مرکز بخش گواور
سوغاتی: گوشت قرمز گوسفندی، کباب
ارتفاع از سطح دریا: ۱۵۵۰ متر
میانگین دمای سالانه: ۱۳/۱ درجه سانتیگراد
میانگین بارش: سالانه: ۷۲۰ میلیمتر
روزهای یخبندان: سالانه ۱۲۱روز
پیش شماره تلفنی: ۰۸۳۴۳۲۸
استان: کرمانشاه
شهرستان: گیلان غرب
بخش: بخش گواور
سال شهرشدن: ۱۳۷۹

سرمَست یکی از شهرهای استان کرمانشاه در غرب ایران است. این شهر مرکز بخش گواور شهرستان گیلانغرب است. فاصله این شهر تا مرکز شهرستان۶۵کیلومتر می باشد. طوایف و تیره های مختلف همانند منصوری، طایفه غلامی، باپیریان، رجب چالاوبکری، علیرضاوندی، کسان، حقی، صیادیان، کرمیان، طایفه شیرزادی و … در این شهر زندگی می کند. اکثریت قریب به اتفاق مردم گواور از تیره های مختلف طایفه خالدی کلهر می باشند.

مذهب این شهر در خود شهر سرمست و بیشتر روستاهای حومه شیعه بوده و در دهستان حیدریه اهل حق می باشند. [نیازمند منبع]

این شهر در دامنه کوه قلاجه واقع گردیده و گردنه قلاجه دارای طبیعت بسیار زیبایی می باشد که مسافرین عبوری را خصوصاً در فصل تابستان بخود جذب می نماید. سوغات معروف این شهر گوشت گوسفند است که با توجه به آب وهوای خوب منطقه و زمینهای کشاورزی بسیار حاصلخیز، در سطح استان کرمانشاه طرفداران زیادی دارد. همچنین شهر سرمست با وجود رستورانها و کبابیهای زیاد که با استفاده از گوشت تازه گوسفندی از میهمانان و مسافرین پذیرایی می نمایند بعنوان یک استراحتگاه بین راهی عمل می نماید . [نیازمند منبع] مهمترین محصول کشاورزی منطقه گندم، جو، نخود، چغندرقند و … می باشد. بخشی از جنگلهای استان کرمانشاه در این منطقه قرار دارد و ارتفاعات منطقه پوشیده از جنگلهای متراکم بلوط، ارژن، ون، زالزالک و … می باشد.

آب و هوای سرمست در زمستان سرد و برفی بوده و میانگین بارش سالیانه آن ۷۲۰ میلیمتر می باشد که جز مناطق پر بارش کشور است. / ویکی پدیا


کلمات دیگر: