رنده کردن
فارسی به انگلیسی
shred
فارسی به عربی
حلاقة , رقاقة , طائرة , مسطار الزوایا , مشبک
مترادف و متضاد
رنده کردن، صاف کردن، با رنده صاف کردن
ساییدن، ازردن، حبس کردن، رنده کردن، سابیدن، بزور ستاندن، با شبکه مجهز کردن، شبکه دار کردن، صدای خشن در اوردن
رنده کردن، اریب کردن، اریب وار بریدن یا تراشیدن
رنده کردن، اریب کردن، اریب وار بریدن یا تراشیدن
رنده کردن، تراشیدن، صاف کردن، ستردن
رنده کردن، ورقه شدن
رنده کردن، صاف کردن، صاف شدن، نرم شدن، صافکاری کردن، صاف و صیقلی شدن
فرهنگ فارسی
رندیدن تراشیدن
لغت نامه دهخدا
رنده کردن. [ رَ دَ / دِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) رندیدن. تراشیدن. تراشیدن و رنده زدن چوب و فلزات را برای صاف و هموار کردن آنها. رنده کاری کردن. رجوع به رنده و رندیدن و رنده زدن و رنده کاری شود.
کلمات دیگر: