رنجه داشتن
فارسی به انگلیسی
فارسی به عربی
نبات القراص
مترادف و متضاد
برانگیختن، خون کسی را بجوش اوردن، رنجه داشتن، بوسیله گزنه گزیده شدن، ایجاد بی صبری و عصبانیت کردن
فرهنگ فارسی
آزرده ساختن آزرده خاطر کردن اذیت کردن معذب ساختن
لغت نامه دهخدا
رنجه داشتن. [ رَ ج َ / ج ِ ت َ ] ( مص مرکب ) آزرده ساختن. آزرده خاطر کردن. اذیت کردن. آزار رساندن. معذب ساختن. رنجه کردن. رجوع به رنجه کردن شود :
هر آن کس که پیش تو گیرد پناه
گرش رنجه داری تو باشد گناه.
روان را بدین کار رنجه مدار.
خویشتن را ومرا رنجه مدار.
خویشتن رارنجه چون داری و چون شمعون کنی.
تا چند بسته دارم در بند یار دل.
می خور انگار که آن نیز وفا و کرم است.
هر آن کس که پیش تو گیرد پناه
گرش رنجه داری تو باشد گناه.
فردوسی.
بدو گفت زرمهر کای شهریارروان را بدین کار رنجه مدار.
فردوسی.
جنگ یکسو نه و دلشاد بزی خویشتن را ومرا رنجه مدار.
فرخی.
ور نخواهد ماند باتو باغ و خانه خیرخیرخویشتن رارنجه چون داری و چون شمعون کنی.
ناصرخسرو.
تا چند رنجه دارم در عشق دوست جان تا چند بسته دارم در بند یار دل.
سوزنی.
خویشتن رنجه مدار از قبل فقد مرادمی خور انگار که آن نیز وفا و کرم است.
ظهیر فاریابی ( از شعوری ).
کلمات دیگر: