کلمه جو
صفحه اصلی

علیل


مترادف علیل : بستری، بی حال، بیمار، دردمند، رنجور، زمینگیر، مریض، مستمند، معلول، ناتوان

متضاد علیل : تندرست

برابر پارسی : بیمار، ناخوش، ازکارافتاده

فارسی به انگلیسی

affected, broken-down, infirm, invalid, languishing, sickly, weakly, wreck


sickly, infirm, invalid


sickly, infirm, invalid, languishing, affected, broken-down, weakly, wreck

فارسی به عربی

عاجز

مترادف و متضاد

بستری، بی‌حال، بیمار، دردمند، رنجور، زمینگیر، مریض، مستمند، معلول، ناتوان ≠ تندرست


sick (صفت)
مریض، خسته، بیمار، علیل، ناخوش، ناساز، ناتندرست

ill (صفت)
مریض، خسته، ناشی، بد، خراب، زیان اور، بیمار، علیل، معلول، ناخوش، سوء، رنجور، ببدی، غیر دوستانه، از روی بدخواهی و شرارت

valetudinarian (صفت)
مریض، خیالی، علیل، وسواسی

invalid (صفت)
پوچ، ناتوان، بی اعتبار، علیل، باطل، نامعتبر

bedfast (صفت)
بیمار، علیل، بستری

bedrid (صفت)
بیمار، علیل، بستری

pimping (صفت)
پست، علیل، خرد

infirm (صفت)
ضعیف، ناتوان، علیل، نااستوار، رنجور

bedridden (صفت)
بیمار، علیل، بستری

valetudinary (صفت)
علیل، وسواسی

فرهنگ فارسی

بیمار، مری ، رنجور، دردمند
( صفت ) ۱ - مریض بیمار رنجور . ۲ - کسی که بر اثر بیماری و اختلال مزاج بنیه خود را از دست داده .
بیمار و رنجور رنجور بیمار ضعیف ناتوان درمانده عاجز از بیماری دردمند

فرهنگ معین

(عَ ) [ ع . ] (ص . ) مریض ، بیمار.

لغت نامه دهخدا

علیل. [ ع َ ] ( ع ص ) بیمار و رنجور. ( از منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( از لسان العرب ) ( از تاج العروس ) ( از اقرب الموارد ) ( از متن اللغة ). ج ، أعِلاّء، عَلیلون ، عَلیلین. ( از تاج العروس ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ). رنجور. بیمار. ضعیف. ناتوان. درمانده. عاجز از بیماری. دردمند. ( ناظم الاطباء ). || مرد دوباره خوشبوی مالیده. ( ناظم الاطباء ). رجوع به علیلة شود.

فرهنگ عمید

۱. بیمار، مریض، رنجور، دردمند.
۲. دارای معلولیت: دستش علیل بود.
۳. [مجاز] ناقص، نامفهوم، نارسا.
۴. (قید ) با بیماری و رنج: یک عمر علیل زندگی کرد.

پیشنهاد کاربران

پاتال


کلمات دیگر: