در رو
فارسی به انگلیسی
breach, escape, issue, outlet, effect, result
breach, escape, issue
فارسی به عربی
عادم , میناء
خروج
خروج
عادم , ميناء
مترادف و متضاد
روزنه، عبور، مخرج، در رو، پریز، مجرای خروج، بازار فروش
خروج، در رو، اگزوز
لنگر گاه، پرت، مخرج، درب، درگاه، در رو، بندرگاه، بندر، بندر ورودی، مبدا مسافرت، دورازه، شراب شیرین
خروج، در رو
مخرج، خروج، در رو، برون رفت، خروج بازیگر از صحنهء نمایش
لغت نامه دهخدا
دررو. [ دَرْ، رَ / رُو ] ( اِمص مرکب ، اِ مرکب ) در تداول عامه ، مخرج. بیرون شد. بیرون شو: این کوچه در رو ندارد؛ بن بست است. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). || پیشرفت. نفاذ. نفوذ در کلام. نفاذ امر: احکام یا حرفهای او دررو ندارد. حرفش همه جا دررو دارد. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). || ( اِ مرکب ) بازار. بازار فروش. رواج. روایی. رونق. گرمی بازار: دررو نداشتن ؛ کاسد بودن : این متاع در طهران دررو ندارد. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).
دررو. [ دَ ]( اِخ ) دهی است از دهستان زبرخان بخش قدمگاه شهرستان نیشابور واقع در 6 هزارگزی شمال قدمگاه ، با 4075 تن سکنه. آب آن از رودخانه و قنات و راه آن مالرو است.مزرعه مهرآباد جزء این ده است. این ده سابقاً موسوم به ده رود بوده. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).
دررو. [ دَ ]( اِخ ) دهی است از دهستان زبرخان بخش قدمگاه شهرستان نیشابور واقع در 6 هزارگزی شمال قدمگاه ، با 4075 تن سکنه. آب آن از رودخانه و قنات و راه آن مالرو است.مزرعه مهرآباد جزء این ده است. این ده سابقاً موسوم به ده رود بوده. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).
واژه نامه بختیاریکا
بِگُروس
رَهِ بِگُروس
رَهِ بِگُروس
کلمات دیگر: