کلمه جو
صفحه اصلی

لقش

فرهنگ فارسی

النطق بمعاریض الکلام . یا العیب

لغت نامه دهخدا

لقش. [ ل َ ق ِ] ( ع ص ) شن ٌ لَقِش ٌ؛ خیک خشک کهنه. ( منتهی الارب ).

لقش.[ ل ِ ] ( ع اِ ) خشب الصنوبر. ( تذکره ضریر انطاکی ).

لقش. [ ل َ ] ( ع مص ) النطق بمعاریض الکلام. || العیب. ( اقرب الموارد ). || به قطعات تقسیم کردن چوب. قطعه قطعه کردن. ( دزی ).

لقش . [ ل َ ] (ع مص ) النطق بمعاریض الکلام . || العیب . (اقرب الموارد). || به قطعات تقسیم کردن چوب . قطعه قطعه کردن . (دزی ).


لقش . [ ل َ ق ِ] (ع ص ) شن ٌ لَقِش ٌ؛ خیک خشک کهنه . (منتهی الارب ).


لقش .[ ل ِ ] (ع اِ) خشب الصنوبر. (تذکره ٔ ضریر انطاکی ).



کلمات دیگر: