کلمه جو
صفحه اصلی

وقم

فرهنگ فارسی

خورده شدن گیاه زمین یا سپرده شدن فرو نشاندن جوشش دیگ را

لغت نامه دهخدا

وقم. [ وَ ] ( ع مص ) خورده شدن گیاه زمین یا سپرده شدن. || فرونشاندن جوشش دیگ را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ). || چیره شدن بر کسی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || ستم کردن. ( منتهی الارب ). || خوارکردن و شکستن و بازداشتن کسی را از حاجت و به زشتی بازگردانیدن و سخت اندوهناک ساختن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || عنان کشیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). عنان کشیدن تا بایستد. ( اقرب الموارد ).


کلمات دیگر: