کلمه جو
صفحه اصلی

چوب بست


مترادف چوب بست : تله بست، داربست، باردو

فارسی به انگلیسی

scaffold, frame-work, lattice, staging, trestle, timber, scaffolding

scaffolding, staging


frame-work, lattice, staging, trestle


مترادف و متضاد

framework (اسم)
استخوان بندی، بدنه، کالبد، چارچوب، چهارچوبه، چوب بست

scaffold (اسم)
خاده، چوب بست، دار، داربست، تخته بندی، سکوب یا چهار چوب

staging (اسم)
نمایش، اسکلت، چوب بست، رانندگی کالسکه، برصحنه اوری

scaffolding (اسم)
چوب بست، داربست، سکوب بندی، چوب بست سازی

تله‌بست، داربست، باردو


فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - چوبهایی که عمودی و افقی بهم متصل سازند و در کنار دیوار نصب کنند و عمله و بنا بر روی آن کار کنند چوب بندی. ۲ - چوبهایی که بهم پیوندند و شاخه های مو را روی آن گسترند .
دهیست از دهستان مشهد گنج افروز بخش مرکزی شهرستان بابل ٠

فرهنگ معین

(بَ ) (اِمر. ) مجموعة قطعات چوبی یا آهنی که عمودی و افقی به هم متصل سازند و در کنار دیوار نصب کنند و عمله و بنا روی آن کار کنند، داربست .

لغت نامه دهخدا

چوب بست . [ ب َ ] (اِ مرکب ) چوبهایی که با هم بسته بنایان بر آن بنشینند و تعمیر و کاه گل کنند. (آنندراج ) (از فرهنگ نظام ). داربست . خو. چوبهایی که عمودی و افقی بهم متصل سازند و درکنار دیوار نصب کنند و کارگران و بنایان بر روی آن کار کنند. چوب بندی . (فرهنگ فارسی معین ) :
نخواهد بطاق دل او نشست
که از زهد خشکش کند چوب بست .

وحید (از آنندراج ).


- چوب بست کردن ؛ چوب بست ساختن . خر پشته ساختن . ایجاد داربست کردن .
|| چوبهای بهم وصل شده ٔ عمارت پیش از آنکه روی آنها ساخته شود. (فرهنگ نظام ). خرپشته . خرپا. || چوبهایی که بهم پیوندند و شاخه های مو را روی آن گسترند.

چوب بست. [ ب َ ] ( اِ مرکب ) چوبهایی که با هم بسته بنایان بر آن بنشینند و تعمیر و کاه گل کنند. ( آنندراج ) ( از فرهنگ نظام ). داربست. خو. چوبهایی که عمودی و افقی بهم متصل سازند و درکنار دیوار نصب کنند و کارگران و بنایان بر روی آن کار کنند. چوب بندی. ( فرهنگ فارسی معین ) :
نخواهد بطاق دل او نشست
که از زهد خشکش کند چوب بست.
وحید ( از آنندراج ).
- چوب بست کردن ؛ چوب بست ساختن. خر پشته ساختن. ایجاد داربست کردن.
|| چوبهای بهم وصل شده عمارت پیش از آنکه روی آنها ساخته شود. ( فرهنگ نظام ). خرپشته. خرپا. || چوبهایی که بهم پیوندند و شاخه های مو را روی آن گسترند.

چوب بست. [ ب َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان مشهد گنج افروز بخش مرکزی شهرستان بابل. در 14 هزارگزی جنوب بابل.165 تن سکنه دارد. از رودخانه سجادرود آبیاری میشود. محصولاتش برنج ، پنبه ، نیشکر، غلات ، کنف است. صیفی کاری در آنجا رواج دارد. مردمش بکشاورزی اشتغال دارند.راهش مالرو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3 ).

چوب بست . [ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مشهد گنج افروز بخش مرکزی شهرستان بابل . در 14 هزارگزی جنوب بابل .165 تن سکنه دارد. از رودخانه ٔ سجادرود آبیاری میشود. محصولاتش برنج ، پنبه ، نیشکر، غلات ، کنف است . صیفی کاری در آنجا رواج دارد. مردمش بکشاورزی اشتغال دارند.راهش مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).


فرهنگ عمید

۱. چوب هایی که در کنار دیوار یا درون عمارت به شکل افقی و عمودی به هم وصل کنند که کارگران ساختمانی روی آن بایستند و کار کنند.
۲. چوب هایی که زیر درخت انگور برپا کرده و شاخه های تاک را روی آن می خوابانند، داربست، تله بست.

دانشنامه عمومی

مختصات: ۳۶°۲۴′۴۳″ شمالی ۵۲°۴۰′۳۲″ شرقی / ۳۶٫۴۱۱۹۴°شمالی ۵۲٫۶۷۵۵۶°شرقی / 36.41194; 52.67556
چوب بست، روستایی است از توابع بخش گتاب شهرستان بابل در استان مازندران ایران.
این روستا در دهستان گتاب جنوبی قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۳۴۷ نفر (۷۸خانوار) بوده است.این روستا با یک کانال آب به دو قسمت بالا و پایین تقسیم می شود شغل اکثر مردم کشاورزی بوده و بعضی از مردم هم در کنار کشاورزی به شغل دیگری هم مثل دبیری یا تجارت برنج و مرکبات می پردازنددر سال های اخیر اکثر مردم جوان این روستا به شهرهای تهران و بابل مهاجرت کرده اند.تنها مدرسه این روستا مدرسه ابتدایی شهید مهدی نیا می باشد که با توجه به کمبود دانش آموز در سال های اخیر تعطیل شده .
دربارهٔ علت نامگذاری این روستا به چوب بست نقل است که در زمانهای دورتر جلوی ارباب منطقه را با چوب بستند و مانع ورود او به محل شدنداز مناطق دیدنی این روستا آب بندان چوب بست است که مامنی برای تفریح و استراحت است که با تلاش دهیار روستا اخیراً قسمت غربی آن با چراغ های مهتابی و درختان کوچک سرو تزیین شده است .

گویش مازنی

/coob bast/ از توابع دهستان گنج افروز شهرستان بابل

از توابع دهستان گنج افروز شهرستان بابل


پیشنهاد کاربران

تارم


کلمات دیگر: