کلمه جو
صفحه اصلی

هم گیر

فارسی به انگلیسی

[machines] collar

فرهنگ فارسی

متصل و ملصق بهم گرفته و چسبیده

لغت نامه دهخدا

هم گیر. [ هََ ] ( نف مرکب ) متصل و ملصق. به هم گرفته و چسبیده. ( یادداشت مؤلف ).
- هم گیر شدن ؛ ملصق شدن ذرات چیزی به یکدیگر. ( یادداشت مؤلف ). گرفتن و سفت شدن خمیر یا هرچیز ماننده بدان. ( یادداشت دیگر ).


کلمات دیگر: