بینابین
فارسی به انگلیسی
borderline, compromise, intermediary, intermediate, median, medium
فرهنگ فارسی
( صفت ) معتدل میانه رو حد وسط بین بین .
فرهنگ معین
(بَ یا بِ بِ ) [ ع - فا. ] (ق مر. ) میانه ، حد وسط ، بین بین .
لغت نامه دهخدا
بینابین. [ ب َ ب َ / ب ِ ب ِ ] ( ق مرکب ) بین بین. میانه خوب و بد یعنی نه خوب و نه بد. ( ناظم الاطباء ). رجوع به بین بین شود.
فرهنگ عمید
میانه، معتدل، حد وسط.
واژه نامه بختیاریکا
بین؛ روبرو؛ مقابل
کلمات دیگر: