کلمه جو
صفحه اصلی

بیگی

فرهنگ فارسی

ماخوذ از بیک یا بیگ ترکی . بیکی لقب گونه ایست که در آخر اسم مردان در آید دریا بیگی . طوی بیگی . دیوان بیگی . ایل بیگی . قور بیگی . چوپان بیگی

لغت نامه دهخدا

بیگی. [ ب َ / ب ِ ] ( حامص مرکب ) مأخوذ از بیک یا بیگ ترکی. بیکی. لقب گونه ای است که در آخر اسم مردان درآید: دریابیگی. طوی بیگی. دیوان بیگی.ایل بیگی. قوربیگی. چوپان بیگی. قلعه بیگی. بیگلربیگی.( یادداشت مؤلف ). و رجوع به بیگ و بیگلربیگی شود.

دانشنامه عمومی

بیگی ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
محمد بهمن بیگی، نویسنده ایرانی و بنیان گذار آموزش عشایری در ایران
مهدی باقربیگی، بازیگر سینما و تلویزیون
سامی بیگی، خواننده پاپ سابق گروه بلک کتس
الغ بیگ، پادشاهی ستاره شناس، ریاضی دان و اهل علم و ادب
عبدالله بیگ،مقلب شاعر کرد در دوره قاجاریه منشی کونسولگری فرانسه در تبریز
ابوالفضل ایلچی بیگ، سیاست مدار آذربایجانی ودومین رئیس جمهور جمهوری آذربایجان
اسکندر بیگ ترکمان منشی نویسنده کتاب عالم آرای عباسی در تاریخ صفویان
حسن بیگ روملو، تاریخ نگارعهد شاه تهماسب یکم صفوی و نویستده کتاب احسن التواریخ
بیگ شو کشتی گیر حرفه ای آمریکایی
اروج بیگ بیات از اعضای هیئتی بود که به فرمان شاه عباس یکم برای تحکیم روابط به اروپا رفتند
نوتوریوس بی. آی. جی ملقب به بیگی، خواننده رپ آمریکایی
بیگ زاده یا بگ ْزاده، نام یکی از ایل های کرد ایران پراکنده در شمال غرب ایران

واژه نامه بختیاریکا

( بیگی * ) دانگی؛ وقتی بخواهند برای مصرف یا هر قصد دیگری گاوی را بکشند معمولا آن را معادل 8 بزغاله می سنجند وهرکس با دادن بزغاله ای به صاحب گاو از یک هشتم گوشت گاو بهره مند می شود این عمل را بیگی می گویند.

پیشنهاد کاربران

با سلام وخسته نباشید. بیگ بیشتر لقب اشخاص بزرگ بوده وبیشتر خان ها این لقب را داشتند. بعنوان مثال اجداد من از بختیاریهای شیراز بودند

بیگی یعنی بزرگ خاندان ترک

یعنی بزرگ و استوار

ایلی بوده بنام بیگی که بزرگ آنان خانومی بنام بیگم خاتون


کلمات دیگر: