کلمه جو
صفحه اصلی

خجالت کشیدن


مترادف خجالت کشیدن : خجل شدن، شرمگین شدن، شرمسار شدن، شرمنده شدن، خجل گشتن، خجالت بردن

برابر پارسی : شرم داشتن، شرمنده شدن

فارسی به انگلیسی

to be embarrassed, to feel ashamed, to be abashed, to be shy, to blush


to blush, to feel(or be)ashamed

مترادف و متضاد

خجل‌شدن، شرمگین شدن، شرمسار شدن، شرمنده‌شدن، خجل گشتن، خجالت بردن


فرهنگ فارسی

شرمنده شدن


( مصدر ) شرمسار شدن خجل گشتن (( از رفتار خود خجالت کشید ) )

جملات نمونه

خجالت می‌کشم دوباره از او پول بخواهم

I am embarrassed to ask him for money again


لغت نامه دهخدا

خجالت کشیدن. [ خ َ / خ ِ ل َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) شرمساری بردن. خجالت بردن. شرمگین گشتن. خجالت زده شدن. شرم زده شدن. حالت خجلت در انسان محقق شدن.

فرهنگ فارسی ساره

شرمنده شدن، شرم داشتن


واژه نامه بختیاریکا

بارت نَبیدن؛؛ ری نوُرَوُدِن؛ گوشت جُو ریسستن


کلمات دیگر: