مترادف خجالت کشیدن : خجل شدن، شرمگین شدن، شرمسار شدن، شرمنده شدن، خجل گشتن، خجالت بردن
برابر پارسی : شرم داشتن، شرمنده شدن
to be embarrassed, to feel ashamed, to be abashed, to be shy, to blush
خجلشدن، شرمگین شدن، شرمسار شدن، شرمندهشدن، خجل گشتن، خجالت بردن
شرمنده شدن
خجالت میکشم دوباره از او پول بخواهم
I am embarrassed to ask him for money again
شرمنده شدن، شرم داشتن