مترادف حشری : شهوتران، شهوتی، هوسباز، هوسران ، حریص
متضاد حشری : خارشکی، قانع
amorous, oversexed, randy, virile
صفت ≠ خارشکی
شهوتران، شهوتی، هوسباز، هوسران
۱. شهوتران، شهوتی، هوسباز، هوسران ≠ خارشکی
۲. حریص ≠ قانع
حشری . [ ح َ ] (ع اِ) ترکه و اموال آنکه او را وارثی نباشد.
حشری . [ ح َ ش َ ] (ص نسبی ) منسوب به حشر،یک تن از سپاه غیر منتظم : آن مردم حشری هزیمت کرد و لشکری چون هزیمت آنان بدید تیز براندن گرفت ، تا زان حشریان اندر آن هزیمت سه هزار مرد کشته شد. (تاریخ سیستان ). || یک تن سخره . یکی به بیگار و شاکارگرفته شده : تا پنجاه هزار مرد حشری و بیست هزار مغول آنجا جمع گشت . (جهانگشای جوینی ). و بفرمود تا از جانب جند نیز، توشی مردان حشری مدد فرستاد و بر راه بخارا روان شد. (جهانگشای جوینی ). || دشنامی مر زنان را در تداول عوام فارسی زبانان . زن تباه کار. زن در دست رس همه کس . || مرد یا زن شهوت پرست . سخت مایل به عمل جنسی .