کلمه جو
صفحه اصلی

داستانی


مترادف داستانی : خرافی، غیرواقعی، افسانه ای، رمانتیک، روایی، قصه ای، اساطیری

متضاد داستانی : واقعی

فارسی به انگلیسی

fabulous, fictional, narrative

مترادف و متضاد

افسانه‌ای، رمانتیک، روایی، قصه‌ای


اساطیری


storied (صفت)
داستانی، حکایت شده

خرافی، غیرواقعی ≠ واقعی


۱. خرافی، غیرواقعی
۲. افسانهای، رمانتیک، روایی، قصهای
۳. اساطیری ≠ واقعی


فرهنگ فارسی

( صفت ) منسوب به داستان . قصهیی روایی اساطیری
ابو عبد الله حمد الله مستوفی در تاریخ گزیده نام وی در عداد مشایخ قبل از زمان خویش آورده است .

فرهنگ معین

(ص نسب . ) منسوب به داستان ، قصه ی ی ، روایی ، اساطیری . مق تاریخی .

لغت نامه دهخدا

داستانی. ( ص نسبی ) سزاوارِ مَثَل زدن. مَثَل زدنی.
- داستانی شدن ؛ سزاوارِ مَثَل زدن گردیدن. مَثَل زدنی شدن. درخورِ شهره شدن گردیدن. درخورِ مَثَل ِ سائر گشتن شدن :
سخن کز دهان بزرگان رود
چو نیکو بُوَد داستانی شود.
ابوشکور.
مکافات ِ بد گر کنی نیکوی
به گیتی درون داستانی شوی.
فردوسی.
|| ( حامص ) ( در ترکیب ): همداستانی. موافقت. مرافقت.

داستانی. ( اِخ ) ابوعبداﷲ. حمداﷲ مستوفی در تاریخ گزیده ( مؤلف به سال 730 هَ. ق. ) در فصل چهارم از باب پنجم نام وی در عداد مشایخ قبل از زمان خویش آورده است. ( تاریخ گزیده چ اروپا ص 795 ). و نیز رجوع به «داستان » ( نام محل ) شود.

داستانی . (اِخ ) ابوعبداﷲ. حمداﷲ مستوفی در تاریخ گزیده (مؤلف به سال 730 هَ . ق .) در فصل چهارم از باب پنجم نام وی در عداد مشایخ قبل از زمان خویش آورده است . (تاریخ گزیده چ اروپا ص 795). و نیز رجوع به «داستان » (نام محل ) شود.


داستانی . (ص نسبی ) سزاوارِ مَثَل زدن . مَثَل زدنی .
- داستانی شدن ؛ سزاوارِ مَثَل زدن گردیدن . مَثَل زدنی شدن . درخورِ شهره شدن گردیدن . درخورِ مَثَل ِ سائر گشتن شدن :
سخن کز دهان بزرگان رود
چو نیکو بُوَد داستانی شود.

ابوشکور.


مکافات ِ بد گر کنی نیکوی
به گیتی درون داستانی شوی .

فردوسی .


|| (حامص ) (در ترکیب ): همداستانی . موافقت . مرافقت .

پیشنهاد کاربران

there lived a King who, despite his luxurious lifestyle, was neither happy nor content.
One day, the King came upon a servant who was singing happily while he worked. This fascinated the King; why was he, the Supreme Ruler of the Land, unhappy and gloomy, while lowly servant had so much joy. The King asked the servant, “Why are you so happy?”
The man replied, “Your Majesty, I am nothing but a servant, but my family and I don’t need too much – just a roof over our heads and warm food to fill our tummies. ”
The king was not satisfied with that reply. Later in the day, he sought the advice of his most trusted advisor. After hearing the King’s woes and the servant’s story, the advisor said, “Your Majesty, I believe that the servant has not been made part of The 99 Club. ”
“The 99 Club? And what exactly is that?” the King inquired.
The advisor replied, “Your Majesty, to truly know what The 99 Club is, place 99 Gold coins in a bag and leave it at this servant’s doorstep. ” When the servant saw the bag, he took it into his house. When he opened the bag, he let out a great shout of joy. . . So many gold coins!
He began to count them. After several counts, he was at last convinced that there were 99 coins. He wondered, “What could’ve happened to that last gold coin? Surely, no one would leave 99 coins!”
He looked everywhere he could, but that final coin was elusive. Finally, exhausted, he decided that he was going to have to work harder than ever to earn that gold coin and complete his collection.
From that day, the servant’s life was changed. He was overworked, horribly grumpy, and castigated his family for not helping him make that 100th gold coin. He stopped singing while he worked.
Witnessing this drastic transformation, the King was puzzled. When he sought his advisor’s help, the advisor said, “Your Majesty, the servant has now officially joined The 99 Club. ”


کلمات دیگر: