کلمه جو
صفحه اصلی

درمان پذیر


مترادف درمان پذیر : شفاپذیر، علاج پذیر، معالجه پذیر

متضاد درمان پذیر : درمان ناپذیر

فارسی به انگلیسی

remediable, curable


curable, remediable, treatable

مترادف و متضاد

شفاپذیر، علاج‌پذیر، معالجه‌پذیر ≠ درمان‌ناپذیر


remediable (صفت)
چاره پذیر، قابل علاج، درمان پذیر، گزیر پذیر

فرهنگ فارسی

( صفت ) علاج شدنی مقابل درمان ناپذیر
درمان پذیرنده خوب شدنی چاره کردنی

لغت نامه دهخدا

درمان پذیر. [ دَ پ َ ] ( نف مرکب ) درمان پذیرنده. علاج شدنی. خوب شدنی. چاره کردنی. مقابل درمان ناپذیر. مداوا کردنی :
دردیست درد عشق که درمان پذیر نیست
ازجان گزیر هست و ز جانان گزیر نیست.
خاقانی.
رجوع به درمان شود.

فرهنگ عمید

۱. درمان پذیرنده، قابل علاج.
۲. چاره پذیر.


کلمات دیگر: