مترادف حداثت : تازگی، نوی ، ابتدا، اوان، اول ، برنایی، شباب، نوجوانی، نوخاستگی
متضاد حداثت : کهنگی، قدمت، انتها
۱. تازگی، نوی ≠ کهنگی، قدمت
۲. ابتدا، اوان، اول ≠ انتها
۳. برنایی، شباب، نوجوانی، نوخاستگی
حداثت . [ ح َ ث َ ] (ع اِ) حدوث . برنائی . (دهار) (ادیب نطنزی ). جوانی . (دهار) (ادیب نطنزی ) (مهذب الاسماء). اول جوانی . (منتهی الارب ). || تازگی . نوی . || اول هر چیزی . آغاز امری ؛ حداثث امری ، آغاز و اول و شروع کاری . (از منتهی الارب ).
- حداثت سن ؛ خردسالی . (غیاث ). با عنفوان جوانی و حداثت سن نقابت سادات علویه بشهر قم و نواحی بدو مفوض بوده است . (تاریخ قم ص 220).
حداثت . [ ح َ ث َ ] (ع مص ) شدن . تازه شدن . شدن چیزی که نبود. (منتهی الارب ).