کلمه جو
صفحه اصلی

حداثت


مترادف حداثت : تازگی، نوی ، ابتدا، اوان، اول ، برنایی، شباب، نوجوانی، نوخاستگی

متضاد حداثت : کهنگی، قدمت، انتها

مترادف و متضاد

۱. تازگی، نوی ≠ کهنگی، قدمت
۲. ابتدا، اوان، اول ≠ انتها
۳. برنایی، شباب، نوجوانی، نوخاستگی


فرهنگ فارسی

نوشدن، تازه شدن، پیداشدن، نوی، تازگی، اول و آغاز
جوانی تازگی

فرهنگ معین

(حَ ثَ ) [ ع . حداثة ] ۱ - (مص ل . ) نو شدن ، تازه گردیدن . ۲ - (اِمص . ) نوی ، تازگی . ۳ - نوخاستگی ، نوجوانی . ۴ - (اِ. ) ابتدای هرچیز، اول هر امر.

لغت نامه دهخدا

حداثت. [ ح َ ث َ ] ( ع مص ) شدن. تازه شدن. شدن چیزی که نبود. ( منتهی الارب ).

حداثت. [ ح َ ث َ ] ( ع اِ ) حدوث. برنائی. ( دهار ) ( ادیب نطنزی ). جوانی. ( دهار ) ( ادیب نطنزی ) ( مهذب الاسماء ). اول جوانی. ( منتهی الارب ). || تازگی. نوی. || اول هر چیزی. آغاز امری ؛ حداثث امری ، آغاز و اول و شروع کاری. ( از منتهی الارب ).
- حداثت سن ؛ خردسالی. ( غیاث ). با عنفوان جوانی و حداثت سن نقابت سادات علویه بشهر قم و نواحی بدو مفوض بوده است. ( تاریخ قم ص 220 ).

حداثة. [ ح َدْ دا ث َ ] ( اِخ ) ( به معنی تازه ) دهی است در دشت یهودا. ( کتاب یوشع15:27 ) و موقعش همان ابدهی کنونی است. ( قاموس کتاب مقدس ).

حداثت . [ ح َ ث َ ] (ع اِ) حدوث . برنائی . (دهار) (ادیب نطنزی ). جوانی . (دهار) (ادیب نطنزی ) (مهذب الاسماء). اول جوانی . (منتهی الارب ). || تازگی . نوی . || اول هر چیزی . آغاز امری ؛ حداثث امری ، آغاز و اول و شروع کاری . (از منتهی الارب ).
- حداثت سن ؛ خردسالی . (غیاث ). با عنفوان جوانی و حداثت سن نقابت سادات علویه بشهر قم و نواحی بدو مفوض بوده است . (تاریخ قم ص 220).


حداثت . [ ح َ ث َ ] (ع مص ) شدن . تازه شدن . شدن چیزی که نبود. (منتهی الارب ).


فرهنگ عمید

ابتدا و اول چیزی، آغاز امری، اول جوانی.


کلمات دیگر: