مترادف حفار : حافر، حفرکن، کننده، قبرکن، گورکن
حفار
مترادف حفار : حافر، حفرکن، کننده، قبرکن، گورکن
فارسی به انگلیسی
مترادف و متضاد
حفار، حفر کننده، الت حفاری
حفار، حفر کننده، کارگر زحمتکش
حفار، کاونده، نقب زن، درخور نقب زنی
حافر، حفرکن، کننده
قبرکن، گورکن
۱. حافر، حفرکن، کننده
۲. قبرکن، گورکن
فرهنگ فارسی
کسی که کارش کندن مین وکاوش کردن درزمین است
( صفت ) ۱ - کسی که پیشه اش کندن زمین و کاوش کردن آنست . ۲ - گور کن قبر کن . ۳ - باستان شناسی که باری اشیائ عتیقه زمین را حفر کند : (( هیات حفاران فرانسوی در شوش بکار مشغول شدند . ) )
نام موضعی است میان یمن و تهامه
( صفت ) ۱ - کسی که پیشه اش کندن زمین و کاوش کردن آنست . ۲ - گور کن قبر کن . ۳ - باستان شناسی که باری اشیائ عتیقه زمین را حفر کند : (( هیات حفاران فرانسوی در شوش بکار مشغول شدند . ) )
نام موضعی است میان یمن و تهامه
فرهنگ معین
(حَ فّ ) [ ع . ] (ص . ) ۱ - کسی که پیشه اش کندن زمین و کاوش کردن آن است . ۲ - گورکن ، قبرکن . ۳ - باستان شناسی که برای به دست آوردن اشیا عتیقه زمین را حرف کند.
لغت نامه دهخدا
حفار. [ ح َف ْ فا ] ( ع ص ) آنکه زمین را کند. چاه کن. مقنی. ( منتهی الارب ). || گورکن. قبرکن. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). منسوب بحفر یعنی گورکن. ( الانساب ). ج ، حفارون. || آنکه اراضی بناهای منخسفه یا مخروبه قدیم را کند برای یافتن عتیقه ها. تیله کن.
حفار. [ ح َ ] ( ع اِ ) چوبی که آنرا خمانیده و در وسط سوراخ کرده میان خانه [ چادر خیمه ] تعبیه کنند و درسوراخ آن ستون میانه قائم گردانند. ( منتهی الارب ).
حفار. [ ] ( اِ ) ظاهراً مرغی است و آنرا بلهجه طبری وکا گویند :
کبک و حفار هست کوک و وکا.
حفار. [ ح ُ ] ( اِخ ) نام موضعی میان یمن و تهامة.
حفار. [ ح َ ] ( ع اِ ) چوبی که آنرا خمانیده و در وسط سوراخ کرده میان خانه [ چادر خیمه ] تعبیه کنند و درسوراخ آن ستون میانه قائم گردانند. ( منتهی الارب ).
حفار. [ ] ( اِ ) ظاهراً مرغی است و آنرا بلهجه طبری وکا گویند :
کبک و حفار هست کوک و وکا.
( نصاب طبری ).
حفار. [ ح ُ ] ( اِخ ) نام موضعی میان یمن و تهامة.
حفار. [ ] (اِ) ظاهراً مرغی است و آنرا بلهجه ٔ طبری وکا گویند :
کبک و حفار هست کوک و وکا.
کبک و حفار هست کوک و وکا.
(نصاب طبری ).
حفار. [ ح َ ] (ع اِ) چوبی که آنرا خمانیده و در وسط سوراخ کرده میان خانه [ چادر خیمه ] تعبیه کنند و درسوراخ آن ستون میانه قائم گردانند. (منتهی الارب ).
حفار. [ ح َف ْ فا ] (ع ص ) آنکه زمین را کند. چاه کن . مقنی . (منتهی الارب ). || گورکن . قبرکن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). منسوب بحفر یعنی گورکن . (الانساب ). ج ، حفارون . || آنکه اراضی بناهای منخسفه یا مخروبه قدیم را کند برای یافتن عتیقه ها. تیله کن .
حفار. [ ح ُ ] (اِخ ) نام موضعی میان یمن و تهامة.
فرهنگ عمید
۱. کسی که کارش کندن زمین و کاوش کردن در زمین است.
۲. گورکن.
۲. گورکن.
دانشنامه عمومی
حفار (خرمشهر). حفار (خرمشهر)، روستایی از توابع بخش مینو شهرستان خرمشهر در استان خوزستان ایران است.
این روستا در دهستان جزیره مینو قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۲۱۱ نفر (۳۹خانوار) بوده است.
این روستا در دهستان جزیره مینو قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۲۱۱ نفر (۳۹خانوار) بوده است.
wiki: حفار (خرمشهر)
واژه نامه بختیاریکا
تیفکِنا؛ هُقُره؛ کَنا
کلمات دیگر: