کلمه جو
صفحه اصلی

مملی

فرهنگ فارسی

خطابی در مقام تحبیب و اختصار کسی را که محمد نام دارد .

لغت نامه دهخدا

مملی. [ م ُ ] ( ع ص ) املاکننده. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). فروخواننده چیزی را بر کسی.

مملی. [ م َ م َ ] ( اِ ) خطابی در مقام تحبیب و اختصار کسی را که محمد نام دارد. مَمَل.

مملی. [ م َ م َ ] ( اِخ ) دهی است از بخش سلدوز شهرستان ارومیه دارای 235 تن سکنه. محصول آن چای ، غلات ، چغندر، توتون ، برنج و حبوبات است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ).

مملی ٔ. [ م ُ ل ِ ءْ ] ( ع ص ) گوسپندی که در شکم وی آب گرد آید و بدان گمان برند آبستن است. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).

مملی ٔ. [ م ُ ل ِ ءْ ] (ع ص ) گوسپندی که در شکم وی آب گرد آید و بدان گمان برند آبستن است . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).


مملی . [ م َ م َ ] (اِ) خطابی در مقام تحبیب و اختصار کسی را که محمد نام دارد. مَمَل .


مملی . [ م َ م َ ] (اِخ ) دهی است از بخش سلدوز شهرستان ارومیه دارای 235 تن سکنه . محصول آن چای ، غلات ، چغندر، توتون ، برنج و حبوبات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).


مملی . [ م ُ ] (ع ص ) املاکننده . (یادداشت مرحوم دهخدا). فروخواننده چیزی را بر کسی .



کلمات دیگر: