مترادف دارالملک : پاتخت، پایتخت، حکومت نشین، شاه نشین، عاصمه، همایون گاه
دارالملک
مترادف دارالملک : پاتخت، پایتخت، حکومت نشین، شاه نشین، عاصمه، همایون گاه
مترادف و متضاد
پاتخت، پایتخت، حکومتنشین، شاهنشین، عاصمه، همایونگاه
فرهنگ فارسی
عنوان (( کابل ) ) است .
( اسم ) ۱- پایتخت کشور : (( ....و از سر حدهای فراغت حاصل و ازین جهت بیشتر اوقات دارالملک شیراز معکسر میمون شده است . ) )
کرسی مملکت و پایتخت
( اسم ) ۱- پایتخت کشور : (( ....و از سر حدهای فراغت حاصل و ازین جهت بیشتر اوقات دارالملک شیراز معکسر میمون شده است . ) )
کرسی مملکت و پایتخت
فرهنگ معین
( ~. مُ ) [ ع . ] (اِمر. ) پایتخت کشور.
لغت نامه دهخدا
دارالملک. [ رُل ْ م ُ ] ( ع اِ مرکب ) کرسی مملکت و پایتخت. ( ناظم الاطباء ). دارِملک :
تا نهادی حسن را دارالخلافه زیر زلف
هست دارالملک فتنه در سر مژگان تو.
بدارالملک ارمن راه برداشت.
تا نهادی حسن را دارالخلافه زیر زلف
هست دارالملک فتنه در سر مژگان تو.
خاقانی.
بنومیدی دل از دلخواه برداشت بدارالملک ارمن راه برداشت.
نظامی.
رجوع به دارالخلافه و دارالدوله و دارالسعاده و دارملک شود. || ( اِخ ) لقب طبرستان. ( مسکوکات ایران رابینو ص 99 ). || لقب شهر کابل. ( مسکوکات ایران رابینو ص 89 ).فرهنگ عمید
پایتخت، مرکز مملکت.
کلمات دیگر: