کلمه جو
صفحه اصلی

چول


مترادف چول : خمیده، منحنی، آلت تناسلی، نره، بیابان، برهوت

فارسی به انگلیسی

camber, curve, lonely, desolate, desert, semicircle

camber, curve, desert, desolate, semicircle


مترادف و متضاد

خمیده، منحنی


آلت‌تناسلی، نره


بیابان، برهوت


۱. خمیده، منحنی
۲. آلتتناسلی، نره
۳. بیابان، برهوت


فرهنگ فارسی

( اسم ) بیابان صحرای خالی از بشر .
دهیست از دهستان باوی بخش مرکزی شهرستان اهواز ٠

فرهنگ معین

(اِ.) = چل . چر: آلت تناسل نر، نره .


[ تر. ] (اِ.) بیابان ، صحرای خالی از بشر.


(ص .) خمیده ، منحنی .


(اِ. ) = چل . چر: آلت تناسل نر، نره .
[ تر. ] (اِ. ) بیابان ، صحرای خالی از بشر.
(ص . ) خمیده ، منحنی .

لغت نامه دهخدا

چول . (اِ) آلت تناسل باشد. (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا) (فرهنگ نظام ). آلت تناسل مرد. نره . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). آلت تذکیر بخصوص از بچه ها. (یادداشت مؤلف ) :
صد بار بگفتم که کچول تو خوشست
یک بار تو هم بگو که چول تو خوشست .

قاضی احمد سیستانی (از آنندراج ).



چول . (اِ) در تداول عوام ، بورشده . کسی که در بازی نوبتش گذشته است . (فرهنگ لغات عامیانه تألیف سیدمحمدعلی جمالزاده ).


چول . (اِخ ) دهی است از دهستان باوی بخش مرکزی شهرستان اهواز. 75 تن سکنه دارد. از چاه مشروب میشود. محصول عمده اش غلات است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).


چول . (ترکی ، اِ) چل ، بمعنی صحرا. (یادداشت مؤلف ). بیابان . (جهانگیری ). جای خالی از آدم را گویند. (برهان ). بیابان ریگ زار و جائی که آدمی در او نباشد و کم عبور کند. (آنندراج ) (انجمن آرا). بیابان . صحرای خالی از بشر. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). بیابان . جائی که آدمی در آنجا نباشد بیابان ریگزار و دور از آدمی . (یادداشت مؤلف ) :
گله در چول و غله اندرچال
نتوان داشت چله از سرحال .

اوحدی .


و اکثر اوقات در طواحین و مواضع چول می بود. (مزارات کرمان ص 198).

چول . [ چ َ / چُو ] (ص ) خمیده . (فرهنگ اسدی ) (جهانگیری ) (اوبهی ). خم و خمیده . (برهان ). خمیده و کج . (آنندراج ) (انجمن آرا) (فرهنگ نظام ). کج و خم و خمیده . (ناظم الاطباء). خمیده وکج که چوله هم گویند. (یادداشت مؤلف ) :
زلفک چول و آن رخان چو ماه .

(از فرهنگ اسدی ص 332).


بار غم بس که بر من افکندی
پشت من چول گشته چون چوگان .

؟ (از آنندراج ).



چول. [ چ َ / چُو ] ( ص ) خمیده. ( فرهنگ اسدی ) ( جهانگیری ) ( اوبهی ). خم و خمیده. ( برهان ). خمیده و کج. ( آنندراج ) ( انجمن آرا ) ( فرهنگ نظام ). کج و خم و خمیده. ( ناظم الاطباء ). خمیده وکج که چوله هم گویند. ( یادداشت مؤلف ) :
زلفک چول و آن رخان چو ماه.
( از فرهنگ اسدی ص 332 ).
بار غم بس که بر من افکندی
پشت من چول گشته چون چوگان.
؟ ( از آنندراج ).

چول. ( اِ ) آلت تناسل باشد. ( برهان ) ( آنندراج ) ( انجمن آرا ) ( فرهنگ نظام ). آلت تناسل مرد. نره. ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ فارسی معین ). آلت تذکیر بخصوص از بچه ها. ( یادداشت مؤلف ) :
صد بار بگفتم که کچول تو خوشست
یک بار تو هم بگو که چول تو خوشست.
قاضی احمد سیستانی ( از آنندراج ).

چول. ( ترکی ، اِ ) چل ، بمعنی صحرا. ( یادداشت مؤلف ). بیابان. ( جهانگیری ). جای خالی از آدم را گویند. ( برهان ). بیابان ریگ زار و جائی که آدمی در او نباشد و کم عبور کند. ( آنندراج ) ( انجمن آرا ). بیابان. صحرای خالی از بشر. ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ فارسی معین ). بیابان. جائی که آدمی در آنجا نباشد بیابان ریگزار و دور از آدمی. ( یادداشت مؤلف ) :
گله در چول و غله اندرچال
نتوان داشت چله از سرحال.
اوحدی.
و اکثر اوقات در طواحین و مواضع چول می بود. ( مزارات کرمان ص 198 ).

چول. ( اِ ) در تداول عوام ، بورشده. کسی که در بازی نوبتش گذشته است. ( فرهنگ لغات عامیانه تألیف سیدمحمدعلی جمالزاده ).

چول. ( اِخ ) دهی است از دهستان باوی بخش مرکزی شهرستان اهواز. 75 تن سکنه دارد. از چاه مشروب میشود. محصول عمده اش غلات است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6 ).

فرهنگ عمید

۱. بیابان بی آب وعلف.
۲. جای خالی از آدمی، چولستان.
=چوله

چوله#NAME?


۱. بیابان بی‌آب‌وعلف.
۲. جای خالی از آدمی؛ چولستان.


دانشنامه عمومی

چول ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
چول (اندیمشک)
چول (خرم آباد)

دانشنامه آزاد فارسی

گردنه ای در استان لرستان، شهرستان پل دختر. سر راه خرم آباد به اندیمشک، در ۱۱ کیلومتری جنوب پل دختر قرار دارد. ارتفاع آن حدود ۹۰۰ متر است.

واژه نامه بختیاریکا

( چول * ) چوب ریزه
خراب؛ افتضاح
( چَول ) فلج

پیشنهاد کاربران

توی بوشهر چول یعنی کثیف

در زبان لری به معنی
انبوه سنگ. خمیده

در کردی به معنای کم جمعیت یا خلوت به کار می رود وبه صورت چووڵ نوشته می شود

در تاتی به معنی رقیق هست

در زبان جنوب کرمان بمعنی الت پسران نابالغ است


chol
در کوردی یعنی"جایی که خلوت باشد وکسی در آن نباشد"


درود، چوُل در تاتی تاکستان به معنی دشت و صحرا است

چول =در در گویش ترکی منطقه قشلاق چرخلو به بیابان چول گفته میشود.

تهی از هرچیز ، تهی از جمعیت، مخالف چاله ، برآمدگی کوه ، واژه واصطلاح آماری .

در زبان لری تنها یک معنی دارد که من میگویم از آنجایی که اصالت لر با ماست و بقیه لرها تهه مانده کورد ها و لک ها هستند شیرین ترین لهجه لری که عموم مردم متوجه میشن لهجه بنده است که اگر از تاریخ شناسان هم بپرسی اصالت رو به بنده میدن و بنده تمام ادبیات لری را از بحرم و جملاتی را کسی به اشتباه معنی کنی نقد میکنم و غلط میدانم بنده اصالت معنی رو میگم

چول به معنی کسیست که از شدت لاغری مسخره خاص و عام شده و به کسی که یک دفعه در اثر کار یا بیماری لاغر شود را میگویند.

نعمت اله سیادت گه زیادی میخوری . لرها پس مانده کردها نیستند شاید خودت پسمانده باشی'کوله حروم

در گویش تاتی به صحرا چول میگویند.

چول در زبان لری ( بختیاری ) به معنی خراب ، خورد و خمیر
مثال:هی کُر ماشینِ چول کِردی=هی پسر ماشینو خورد کردی

در زیان لکی به معنی جای خالی از سکنه است

هر چند کلمه ای فارسی باستانی است اما در گویش ایل عرب خمسه استان فارس به معنی آلت تناسلی مردانه به ویژه بچه ها بکار برده می شود.


کلمات دیگر: