مترادف حسد بردن : حسادت کردن، حسد ورزیدن، رشک بردن، حسادت ورزیدن
حسد بردن
مترادف حسد بردن : حسادت کردن، حسد ورزیدن، رشک بردن، حسادت ورزیدن
مترادف و متضاد
حسادت کردن، حسد ورزیدن، رشک بردن، حسادتورزیدن
فرهنگ فارسی
( مصدر ) زوال نعمت کسی را خواستن رشک بردن .
فرهنگ معین
( ~. بُ دَ ) [ ع - فا. ] (مص ل . ) رشک بردن .
لغت نامه دهخدا
حسد بردن. [ ح َ س َ ب ُ دَ ] ( مص مرکب ) حسد کردن. حسود بودن. حسادت ورزیدن. فرق آن با حسد آمدن در آن است که حسد آمدن به معنی عارض شدن حسادت بر کسی است و تحریک شدن را میرساند برخلاف حسد بردن :
با طاعت و ترس باش همواره
تا از تو به دل حسد برد ترس.
به هر کس آن دهد یزدان که شاید.
که میبرد بر زیردستان حسد.
فلان یار بر من حسد میبرد.
حسد برد برروز بازار او.
هرگز حسد نبرده و حسرت نخورده ام
جز بر دو روی یار موافق که درهم است.
الا بر آنکه دارد با دلبری وصالی.
با طاعت و ترس باش همواره
تا از تو به دل حسد برد ترس.
ناصرخسرو.
حسودان را حسد بردن چه بایدبه هر کس آن دهد یزدان که شاید.
نظامی.
چنانش بینداخت ضعف جسدکه میبرد بر زیردستان حسد.
سعدی ( بوستان ).
مر استادرا گفتم ای پرخردفلان یار بر من حسد میبرد.
سعدی ( بوستان ).
گرانی نظر کرد در کار اوحسد برد برروز بازار او.
سعدی ( بوستان ).
ابنای جنس او بر او حسد بردند. ( گلستان سعدی ).هرگز حسد نبرده و حسرت نخورده ام
جز بر دو روی یار موافق که درهم است.
سعدی.
هرگز حسد نبردم بر نعمتی و مالی الا بر آنکه دارد با دلبری وصالی.
سعدی.
پیشنهاد کاربران
رشک
کلمات دیگر: