کلمه جو
صفحه اصلی

خرده گیر


مترادف خرده گیر : ایرادگیر، عیب جو، منتقد، نکته گیر، نکته سنج، ایرادی

فارسی به انگلیسی

captious, censorious, critic, nit-picker, hypercritical, niggler, cavilling, of cavilling habits, caviller

cavilling, of cavilling habits, caviller


captious, censorious, critic, nit-picker, hypercritical, niggler


مترادف و متضاد

faultfinder (اسم)
عیب جو، خرده گیر، منقد

censorious (صفت)
عیب جو، خرده گیر، عیب جویانه

ایرادگیر، عیب‌جو، منتقد، نکته‌گیر، نکته‌سنج، ایرادی


فرهنگ فارسی

( صفت ) عیب جو ایراد گیر نکته گیرنده .

فرهنگ معین

( ~. ) (ص فا. ) عیب جو، ایرادگیر.

لغت نامه دهخدا

خرده گیر. [ خ ُ دَ/ دِ ] ( نف مرکب ) کنایه از عیب جوی و نکته گیرنده. ( برهان قاطع ) ( از انجمن آرای ناصری ) ( از آنندراج ). عائب. ( یادداشت بخط مؤلف ). نکته گیر. خرده سنج. نکته سنج : از این نازک طبعی ، خرده گیری ، عیبجویی ، بدخویی که از آب کوثر نفرت گرفتی. ( سندبادنامه ص 206 ).
مرد گفتش بر در شاه و امیر
هم چه جای مفتی است ای خرده گیر؟
عطار.
من نیم خرده گیر و خرده شناس
که ندارم ز خرده هیچ قماش.
عطار.
ای جوان حاضر تو پیرانند
به ادب رو که خرده گیرانند.
اوحدی.
|| سخن چین. ( از آنندراج ). || معترض. ( یادداشت بخط مؤلف ). || ناقد. نقاد. منتقد. حرف گیر. ( یادداشت بخط مؤلف ). به گزین. سخن سنج. || مقابل کلان گیر در بازیاری. ( یادداشت بخط مؤلف ). ضد کلانگیر در بازداری یعنی در تربیت باز.

فرهنگ عمید

۱. عیب جو، ایرادگیر.
۲. = خرده بین

پیشنهاد کاربران

ایرادی

( صفت ) منسوب به ایراد ایرادگیر بهانه گیر.


کلمات دیگر: