کلمه جو
صفحه اصلی

منقبت


مترادف منقبت : ثنا، ستایش، فضل، مدح، مدیحه، نعت، تعریف، وصف، هنر، کمال، کار نیک

فارسی به انگلیسی

virtue, merit, talent

مترادف و متضاد

ثنا، ستایش، فضل، مدح، مدیحه، نعت


تعریف، وصف


هنر، کمال، فضل، کار نیک


۱. ثنا، ستایش، فضل، مدح، مدیحه، نعت
۲. تعریف، وصف
۳. هنر، کمال، فضل، کار نیک


فرهنگ فارسی

هنروکارنیکوکه موجب ستایش شود، آنچه مایه فخرومباهات باشد ، وبه معنی راه درکوه، وراه باریک میان دوخانه، مناقب جمع
( اسم ) آنچه مایه ستایش دیگران و فخر و مباهات شخص باشد هنر : [ داوود را صلی الله علیه با منقبت نبوت بدین ارشاد و هدایت مخصوص گردانید . ] ( کلیله .مصحح مینوی ۶ ) جمع : مناقب .

فرهنگ معین

(مَ قَ بَ ) [ ع . منقبة ] (اِ. ) هنر و کار نیکو که موجب ستایش شود. ج . مناقب .

لغت نامه دهخدا

منقبت. [ م َ ق َ ب َ ] ( ع اِ ) هنر و ستودگی. ( غیاث ). هنر و ستودگی و کارهای نیک. ( ناظم الاطباء ). منقبة. ج ،مناقب. آنچه موجب ستایش و مباهات باشد :
به ذکر منقبت او زبان کلک تر است
از آن سبب دهن کلک عنبرآگین است.
ابوالفرج رونی ( دیوان چ پروفسور چایکین ص 127 ).
داود را صلی اﷲ علیه با منقبت نبوت بدین ارشاد و هدایت مخصوص گردانید. ( کلیله چ مینوی ص 60 ).
از منقبت و رای مصابی و مصیبی
وز مکرمت و بخت صبیئی و صبائی.
سنائی ( دیوان چ مصفا ص 314 ).
گر همه منقبت موسی بوده ست ز دست
ور همه معجزه عیسی بوده ست به دم
هست در طلعت او منقبت آن مضمر
هست در همت او معجزه این مدغم.
عبدالواسع جبلی ( دیوان چ صفا ص 266 ).
پس اگر گویند محاسب و منجم بود مقتضی بر زبان رانده باشند به منقبتی. ( منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 175 ). مردم را اول از محامد صفات ذاتی چون فضل و فتوت و منقبت و مروت پرسند آنگاه از نسبت ابوت سخن رانند. ( مرزبان نامه چ قزوینی ص 161 ). آل میکال در علو همت و کمال منقبت چنان بوده اند که... ( ترجمه تاریخ یمینی نسخه خطی کتابخانه مؤسسه ص 244 ). هیچ چیز را آن منقبت نیست که سخن را. ( تذکرةالاولیاء عطار چ کتابخانه مرکزی ج 2 ص 228 ). مدایح او که شعر گفته اند... بر علو رتبت و سمو منقبت و شمول عدل و وفور بذل او شهود عدول اند. ( لباب الالباب چ نفیسی ص 65 ). با این همه شرف و منقبت ، شقی وناقص بود و چون بمیرد و این آثار و افعال باطل شود سعید تام گردد. ( اخلاق ناصری ).
و گرنه منقبت آفتاب معلوم است
چه حاجت است به مشاطه روی زیبا را.
سعدی.
رجوع به منقبة شود.
- متعالی منقبت ؛ دارای علو منقبت. که منقبتی عالی دارد : حضرت عالی منزلت ممالک مدار متعالی منقبت. ( حبیب السیر چ قدیم تهران ج 3 ص 1 ).
- منقبت گفتن ؛ ستودن. ستایش کردن. مدح کردن :
منقبت از جان و دل کابن یمین می گویدش
هست اظهار عبودیت نه انشاء ثنا.
ابن یمین.
- ولایت منقبت ؛ آنکه منقبت ولایت دارد : حضرت ولایت منقبت... واقف اسرار ازلی شیخ صفی الدین. ( حبیب السیر چ قدیم تهران ج 3 جزو 4 ص 323 ).
|| محامد و ثنای اهل بیت واصحاب کبار رضوان اﷲ تعالی علیهم اجمعین. ( غیاث ). مدح و ستایش و محامد آن حضرت ( ص ) و اهل بیت. ( ناظم الاطباء ). رجوع به مناقب خوان و منقبت خوان شود :

منقبت . [ م َ ق َ ب َ ] (ع اِ) هنر و ستودگی . (غیاث ). هنر و ستودگی و کارهای نیک . (ناظم الاطباء). منقبة. ج ،مناقب . آنچه موجب ستایش و مباهات باشد :
به ذکر منقبت او زبان کلک تر است
از آن سبب دهن کلک عنبرآگین است .
ابوالفرج رونی (دیوان چ پروفسور چایکین ص 127).
داود را صلی اﷲ علیه با منقبت نبوت بدین ارشاد و هدایت مخصوص گردانید. (کلیله چ مینوی ص 60).
از منقبت و رای مصابی و مصیبی
وز مکرمت و بخت صبیئی و صبائی .

سنائی (دیوان چ مصفا ص 314).


گر همه منقبت موسی بوده ست ز دست
ور همه معجزه ٔ عیسی بوده ست به دم
هست در طلعت او منقبت آن مضمر
هست در همت او معجزه ٔ این مدغم .
عبدالواسع جبلی (دیوان چ صفا ص 266).
پس اگر گویند محاسب و منجم بود مقتضی بر زبان رانده باشند به منقبتی . (منشآت خاقانی چ محمد روشن ص 175). مردم را اول از محامد صفات ذاتی چون فضل و فتوت و منقبت و مروت پرسند آنگاه از نسبت ابوت سخن رانند. (مرزبان نامه چ قزوینی ص 161). آل میکال در علو همت و کمال منقبت چنان بوده اند که ... (ترجمه ٔ تاریخ یمینی نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤسسه ص 244). هیچ چیز را آن منقبت نیست که سخن را. (تذکرةالاولیاء عطار چ کتابخانه ٔ مرکزی ج 2 ص 228). مدایح او که شعر گفته اند... بر علو رتبت و سمو منقبت و شمول عدل و وفور بذل او شهود عدول اند. (لباب الالباب چ نفیسی ص 65). با این همه شرف و منقبت ، شقی وناقص بود و چون بمیرد و این آثار و افعال باطل شود سعید تام گردد. (اخلاق ناصری ).
و گرنه منقبت آفتاب معلوم است
چه حاجت است به مشاطه روی زیبا را.

سعدی .


رجوع به منقبة شود.
- متعالی منقبت ؛ دارای علو منقبت . که منقبتی عالی دارد : حضرت عالی منزلت ممالک مدار متعالی منقبت . (حبیب السیر چ قدیم تهران ج 3 ص 1).
- منقبت گفتن ؛ ستودن . ستایش کردن . مدح کردن :
منقبت از جان و دل کابن یمین می گویدش
هست اظهار عبودیت نه انشاء ثنا.

ابن یمین .


- ولایت منقبت ؛ آنکه منقبت ولایت دارد : حضرت ولایت منقبت ... واقف اسرار ازلی شیخ صفی الدین . (حبیب السیر چ قدیم تهران ج 3 جزو 4 ص 323).
|| محامد و ثنای اهل بیت واصحاب کبار رضوان اﷲ تعالی علیهم اجمعین . (غیاث ). مدح و ستایش و محامد آن حضرت (ص ) و اهل بیت . (ناظم الاطباء). رجوع به مناقب خوان و منقبت خوان شود :
هست چندان هنر او را که چو تعداد کنید
کمترین منقبتش کشتن عنتر گیرید.

؟



فرهنگ عمید

۱. هنر و کار نیکو که موجب ستایش شود، آنچه مایۀ فخر و مباهات باشد.
۲. شعری که در ستایش کسی به ویژه بزرگان دین سروده شده است.


کلمات دیگر: