کلمه جو
صفحه اصلی

انفصالی

عربی به فارسی

فرار , استعفاء , جدايي , هجوم وحشيانه گله گوسفند و گاو , رم


فرهنگ معین

( ~. ) [ ع - فا. ] (ص نسب . ) ۱ - منصوب به انفصال ، برکنار شده : کارمند انفصالی . ۲ - جدا شده : بخش انفصالی .

پیشنهاد کاربران

در منطق یک گزاره ی شرطیه اتصالی داریم که این گزاره با اگر است مانند: اگر بزنی می زنم.
و یک گزاره ی شرطیه ی انفصالی داریم که این گزاره با یا است مانند: تو یا می زنی یا می خوری.


کلمات دیگر: