خمنده و میل کننده به کسی . مایل به جانب و طرفی .
ملتحد
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
ملتحد. [ م ُ ت َ ح َ ] ( ع اِ ) پناهگاه. ( ترجمان القرآن ) ( غیاث ). پناه. ( منتهی الارب ). پناه و دستگیر. ( ناظم الاطباء ). ملجاء. ( از اقرب الموارد ) : واتل ما اوحی الیک من کتاب ربک لامبدل لکلماته و لن تجد من دونه ملتحداً. ( قرآن 27/18 ).
فعل تو وافی است زآن کن ملتحد
کاندر آید با تو در قعر لحد.
ملتحد. [ م ُ ت َ ح ِ ] ( ع ص ) خمنده و میل کننده به کسی. ( آنندراج ). مایل به جانب و طرفی. || مرتد و ملحد. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
فعل تو وافی است زآن کن ملتحد
کاندر آید با تو در قعر لحد.
مولوی.
ملتحد. [ م ُ ت َ ح ِ ] ( ع ص ) خمنده و میل کننده به کسی. ( آنندراج ). مایل به جانب و طرفی. || مرتد و ملحد. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).
ملتحد. [ م ُ ت َ ح َ ] (ع اِ) پناهگاه . (ترجمان القرآن ) (غیاث ). پناه . (منتهی الارب ). پناه و دستگیر. (ناظم الاطباء). ملجاء. (از اقرب الموارد) : واتل ما اوحی الیک من کتاب ربک لامبدل لکلماته و لن تجد من دونه ملتحداً. (قرآن 27/18).
فعل تو وافی است زآن کن ملتحد
کاندر آید با تو در قعر لحد.
فعل تو وافی است زآن کن ملتحد
کاندر آید با تو در قعر لحد.
مولوی .
ملتحد. [ م ُ ت َ ح ِ ] (ع ص ) خمنده و میل کننده به کسی . (آنندراج ). مایل به جانب و طرفی . || مرتد و ملحد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
فرهنگ عمید
پناهگاه.
کلمات دیگر: