کلمه جو
صفحه اصلی

مناکب

فرهنگ فارسی

جمع منکب
۱ - ( اسم ) جمع منکب کتفها دوشها : [ و بجلابیب مواهب خاطر مناکب مثالب عبارت آنرا بپوشانید . ] ( روضه العقول مقدمه مرزبان نامه .۱۳۱۷ .ص ز ) ۲ - کرانه ها . ۳ - نقبای قوم . ۴ - چهار پر بال مرغ بعد از قوادم .

فرهنگ معین

(مَ کِ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ منکب ، کتف ها، دوش ها.

لغت نامه دهخدا

مناکب. [ م َ ک ِ ] ( ع اِ ) ج ِ مَنکِب. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ). ج ِ منکب ، به معنی بازو و کتف. ( آنندراج ).دوشها و کتفهای مردم. ( غیاث ) : مستولی بر مناکب و غوارب براعت. ( تاریخ بیهق ص 20 ). چون خرشید زین بر مناکب کواکب نهاده می رود. ( مرزبان نامه چ قزوینی ص 89 ). روز دیگر که جلاجل کواکب از اعطاف و مناکب این هیون صعب فرو گشودند. ( مرزبان نامه ایضاً ص 196 ). مراکب خاک بر مناکب آب نهاد... ( لباب الالباب چ نفیسی ص 6 ). و رجوع به منکب شود. || چهار پر بال مرغ بعد از قوادم ، واحد ندارد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). پرهای مرغ پس از قوادم ، اول پرهای مرغ را قوادم و پس از آن را مناکب و پس از آن را خوافی و پس از آن را اباهر و پس از همه را کلی گویند. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ).

فرهنگ عمید

= منکب

منکب#NAME?



کلمات دیگر: