( اسم ) ۱ - نحر کرده شده گلو بریده . ۲ - نحر اجتماع جدع و کشف است . در مفعولات [ لا ] بماند : [ فع ] بجای آن بنهند وفع چون از مفعولات خیزد آنرا منحور خوانند یعنی گلو بریده [ از بهر آنک بدین زحاف ازین جزو گویی رمقی بیش نمی ماند آنرا نحر خواندند . ] ( المعجم . مد . چا . ۴۳:۱ )
پیش سینه . بالای سینه
پیش سینه . بالای سینه