( اسم ) آنکه یا آنچه سبب فراموشی گردد : [ ابیات دویزش ناسخ سخنان سحبان و منسات لطف آمیزش منسی احسان حسان . ] ( مقدمه دیوان حافظ منسوب بمحمد گلندام . چا. قزوینی .ص ق )
منسی
فرهنگ فارسی
( اسم ) آنکه یا آنچه سبب فراموشی گردد : [ ابیات دویزش ناسخ سخنان سحبان و منسات لطف آمیزش منسی احسان حسان . ] ( مقدمه دیوان حافظ منسوب بمحمد گلندام . چا. قزوینی .ص ق )
فرهنگ معین
(مُ) [ ع . ] (اِفا.) آنکه یا آنچه سبب فراموشی گردد.
(مُ ) [ ع . ] (اِفا. ) آنکه یا آنچه سبب فراموشی گردد.
(مَ) [ ع . ] (اِمف .) فراموش شده .
لغت نامه دهخدا
گمان مبر که بماند سوی خدا آن روز
ز کرده هات به مثقال ذره ای منسی.
منسی. [ م ُ ] ( ع ص ) فراموش گرداننده چیزی مر کسی را. ( آنندراج ). آنکه سبب فراموشی و نسیان گردد. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) : بنات افکارش غیرت حور و ولدان است ، ابیات دلاویزش ناسخ سخنان سحبان و منشآت لطف آمیزش منسی احسان حسّان. ( مقدمه دیوان حافظ منسوب به محمد گلندام چ قزوینی ص ق ).
منسی. [ م َ ن َس ْ سی ] ( اِخ ) ( به معنی فراموشکار ) اول زاده یوسف است و چون یعقوب را اجل فرارسید یوسف منسی و افرائیم را با خود برداشته و به نزد بستر یعقوب برد تا ایشان را مبارک فرماید... ( از قاموس کتاب مقدس ). پسر یوسف بن یعقوب البکر که یکی از اسباط بنی اسرائیل بدو منسوب است. ( از اعلام المنجد ). رجوع به قاموس کتاب مقدس و سِفْرِ تکوین 48 آیه 5 و مدخل بعد شود.
منسی. [ م َ ن َس ْ سی ] ( اِخ ) پسر حزقیا و جانشین وی بر تخت مملکت یهودکه در سن دوازده سالگی و به سال 698 ق.م. بر تخت شهریاری نشست و به سال 642 ق.م. درگذشت. ( از قاموس کتاب مقدس ). رجوع به همین مأخذ و مدخل قبل و بعد شود.
منسی. [ م َ ن َس ْ سی ] ( اِخ ) نام ناحیه ای که تقسیم آن بدین تفصیل است : 1 - ناحیه ای در طرف شرقی اردن که شامل نصف ملک جلعاد تا باشان و ارجوب بود؛ یعنی از محنایم تا حرمون و از اردن و دریای جلیل تا به دشت سوریه امتداد داشت. 2 - ناحیه ای در مغرب اردن که از دریای مدیترانه تا به اردن و از اشیر و یساکار به طرف شمال تا به افرائیم به طرف جنوب امتداد می داشت. ( از قاموس کتاب مقدس ). رجوع به همین مأخذ و مدخل قبل شود.
گمان مبر که بماند سوی خدا آن روز
ز کرده هات به مثقال ذره ای منسی .
ناصرخسرو (دیوان چ مینوی ص 362).
جز محمد منشی که محمد منسی انگاشته اند ازیرا از دفتر مذکوران نام او برداشته ... (نفثةالمصدور چ یزدگردی ص 121). || آنکه بر رگ نسای وی رسیده باشد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). آنکه بر رگ نسای وی آسیبی رسیده باشد و در این معنی به کسر میم نیزقرائت شده است . (از اقرب الموارد).
منسی . [ م َ ن َس ْ سی ] (اِخ ) (به معنی فراموشکار) اول زاده ٔ یوسف است و چون یعقوب را اجل فرارسید یوسف منسی و افرائیم را با خود برداشته و به نزد بستر یعقوب برد تا ایشان را مبارک فرماید... (از قاموس کتاب مقدس ). پسر یوسف بن یعقوب البکر که یکی از اسباط بنی اسرائیل بدو منسوب است . (از اعلام المنجد). رجوع به قاموس کتاب مقدس و سِفْرِ تکوین 48 آیه ٔ 5 و مدخل بعد شود.
منسی . [ م َ ن َس ْ سی ] (اِخ ) پسر حزقیا و جانشین وی بر تخت مملکت یهودکه در سن دوازده سالگی و به سال 698 ق .م . بر تخت شهریاری نشست و به سال 642 ق .م . درگذشت . (از قاموس کتاب مقدس ). رجوع به همین مأخذ و مدخل قبل و بعد شود.
منسی . [ م َ ن َس ْ سی ] (اِخ ) نام ناحیه ای که تقسیم آن بدین تفصیل است : 1 - ناحیه ای در طرف شرقی اردن که شامل نصف ملک جلعاد تا باشان و ارجوب بود؛ یعنی از محنایم تا حرمون و از اردن و دریای جلیل تا به دشت سوریه امتداد داشت . 2 - ناحیه ای در مغرب اردن که از دریای مدیترانه تا به اردن و از اشیر و یساکار به طرف شمال تا به افرائیم به طرف جنوب امتداد می داشت . (از قاموس کتاب مقدس ). رجوع به همین مأخذ و مدخل قبل شود.
منسی . [ م ُ ] (ع ص ) فراموش گرداننده ٔ چیزی مر کسی را. (آنندراج ). آنکه سبب فراموشی و نسیان گردد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : بنات افکارش غیرت حور و ولدان است ، ابیات دلاویزش ناسخ سخنان سحبان و منشآت لطف آمیزش منسی احسان حسّان . (مقدمه ٔ دیوان حافظ منسوب به محمد گلندام چ قزوینی ص ق ).
منسی . [ م ُ س ِ ] (اِخ ) دوک مارشال فرانسوی که در سالهای 1794 و 1808 و 1823 م . خود را مشهور و ممتاز ساخت و در سال 1814 در مقابل متحدین از پاریس دفاع کرد (1754-1842م .). (از لاروس ).
فرهنگ عمید
فراموش شده.
فراموششده.
آنچه سبب فراموشی شود.
دانشنامه آزاد فارسی
(در عبری به معنی «فراموش کار») نام دو شخصیت در عهد عتیق: ۱. پسر اول یوسف از همسر مصری اش اَسنات و نیای یکی از دوازده سبط بنی اسرائیل ساکن شمال و غرب رود اردن. ۲. شاه یهودا (ح ۶۸۷ـ۶۴۲پ م) و پسر و جانشین حِزقیّا. در دورۀ او یهودا به حضیض انحطاط اخلاقی و معنوی رسید. دعای منسّی، از کتاب های عهدین غیر قانونی، تضرعی است که به او در حال پشیمانی نسبت داده اند.