حروف بریده که بر کاغذ دیگر وصل کنند خط ببریده .
خط بریده
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
خط بریده. [ خ َطْ طِ ب ُ دَ/ دِ ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حروف بریده که بر کاغذ دیگر وصل کنند. خط ببریده. ( آنندراج ) :
چون نامه نویسم بسوی سیمین بر
هر حرف شود آتش و هر نقطه شرر
در نامه ز بس که جای حرفم سوزد
مانند خط بریده آید بنظر.
تهی گردیده چون خط بریده.
چون نامه نویسم بسوی سیمین بر
هر حرف شود آتش و هر نقطه شرر
در نامه ز بس که جای حرفم سوزد
مانند خط بریده آید بنظر.
نظام دستغیب ( از آنندراج ).
ز گرمی جامه ام هر جا رسیده تهی گردیده چون خط بریده.
میر یحیی شیرازی ( از آنندراج ).
کلمات دیگر: