شهری است در ایتالیا و بر کنار رود سیل واقع است ٠
ترویز
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
ترویز. [ ت َرْ ] ( ع مص ) قصد کردن چیزی را بعد چیزی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). تأمل کردن کلام یا رأی را اندک اندک تا نیکو کند تقدیر او را. ( از المنجد ). رَوَّزَ رأیه و کلامه ؛ هم بشی منه بعد شی ٔ. ( اقرب الموارد ).
ترویز. [ رِ ] ( اِخ ) شهری است در ایتالیا و بر کنار رود سیل واقع است. 63000 تن سکنه و کارخانه های فلزات و چینی سازی دارد.
ترویز. [ رِ ] ( اِخ ) شهری است در ایتالیا و بر کنار رود سیل واقع است. 63000 تن سکنه و کارخانه های فلزات و چینی سازی دارد.
ترویز. [ ت َرْ ] (ع مص ) قصد کردن چیزی را بعد چیزی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تأمل کردن کلام یا رأی را اندک اندک تا نیکو کند تقدیر او را. (از المنجد). رَوَّزَ رأیه و کلامه ؛ هم بشی ٔ منه بعد شی ٔ. (اقرب الموارد).
ترویز. [ رِ ] (اِخ ) شهری است در ایتالیا و بر کنار رود سیل واقع است . 63000 تن سکنه و کارخانه های فلزات و چینی سازی دارد.
کلمات دیگر: