مترادف خاموش ماندن : ساکت شدن، دم فرو بستن، سکوت کردن، خاموش شدن
خاموش ماندن
مترادف خاموش ماندن : ساکت شدن، دم فرو بستن، سکوت کردن، خاموش شدن
مترادف و متضاد
ساکتشدن، دمفرو بستن، سکوت کردن، خاموش شدن
فرهنگ فارسی
ساکت ماندن بی صدا ماندن
لغت نامه دهخدا
خاموش ماندن. [ دَ ] ( مص مرکب ) ساکت ماندن. بی صدا ماندن. دم فروبستن :
شانه را در هر سری سازند جای
زآنکه با چندین زبان خاموش ماند.
|| بجا ماندن. ( آنندراج ). گفته نشدن :
در زمان قصه پردازان سخن خاموش ماند
زآنکه در افشاء نمیگنجد غم پنهان ما.
شانه را در هر سری سازند جای
زآنکه با چندین زبان خاموش ماند.
|| بجا ماندن. ( آنندراج ). گفته نشدن :
در زمان قصه پردازان سخن خاموش ماند
زآنکه در افشاء نمیگنجد غم پنهان ما.
ظهوری ( از آنندراج ).
کلمات دیگر: