( مصدر ) ۱- پنجه افکندن ۲- پنجه در زمین فشردن . ۳- ثبات قدم نمودن . ۴- قبض کردن گرفتن .
پنجه کردن
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
( ~. کَ دَ ) (مص ل ) نبرد کردن ، درافتادن .
لغت نامه دهخدا
پنجه کردن. [ پ َ ج َ / ج ِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) ستیزه کردن. نبرد کردن. نزاع کردن :
هر که با پولاد بازو پنجه کرد
ساعد سیمین خود را رنجه کرد.
گرچه بازو سخت داری زور با آهن مکن.
پنجه با ساعدی که سیمین است.
نه در خسرو نگه کرد و نه در تخت
چو شیران پنجه کرد اندر زمین سخت.
هر که با پولاد بازو پنجه کرد
ساعد سیمین خود را رنجه کرد.
سعدی ( گلستان ).
سعدیا با ساعد سیمین نشاید پنجه کردگرچه بازو سخت داری زور با آهن مکن.
سعدی.
شاید ای نفس تا دگر نکنی پنجه با ساعدی که سیمین است.
سعدی.
|| پنجه در زمین فشردن. مجازاً، ثبات قدم نمودن : نه در خسرو نگه کرد و نه در تخت
چو شیران پنجه کرد اندر زمین سخت.
نظامی.
|| کنایه از قبض کردن و گرفتن باشد.کلمات دیگر: