کلمه جو
صفحه اصلی

تطایر

فرهنگ فارسی

۱ -( مصدر ) بریدن . ۲ - پراکنده شدن . ۳ - ( اسم ) برش . ۴ - پراکندگی .

فرهنگ معین

(تَ یُ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) پریدن . ۲ - پراکنده شدن . ۳ - (اِمص . ) پرش . ۴ - پراکندگی .

لغت نامه دهخدا

تطایر. [ت َ ی ُ ] ( ع مص ) پراکنده شدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). تفرق چیزی. ( از اقرب الموارد ). || دراز گردیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ): و فی الحدیث «خذ ما تطاول من شعرک »؛ ای طال. ( اقرب الموارد ) ( از منتهی الارب ). || درگرفتن ابر همه آسمان را. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ عمید

۱. پراکنده شدن.
۲. دراز شدن.
۳. فراگرفتن ابر در همۀ آسمان.


کلمات دیگر: