( مصدر )پهلو کسی را.۱- وی را غنی کردن سود رساندن مدد کردن : در پناه عارضت خط ملک خوبی را گرفت دشمن خود را چرا کس این قدر پهلو دهد ( کلیم ) ۲-نزدیکی کردن : اکثبک الصید فارمه یعنی پهلو داد و توانا کردن شکارپس تیربینداز بروی . ۳- دوری کردن کناره گزیدن .
پهلو دادن
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
( ~. دَ ) (مص م . ) ۱ - به کسی سود رساندن ، یاری کردن . ۲ - نزدیکی کردن . ۳ - کناره گرفتن .
لغت نامه دهخدا
پهلو دادن. [ پ َ دَ ] ( مص مرکب ) غنی کردن. سود رساندن. مدد کسی نمودن. ( غیاث ). منفعت رسانیدن. ( برهان ). امداد و عنایت :
در پناه عارضت خط ملک خوبی را گرفت
دشمن خود را چرا کس اینقدر پهلو دهد.
خوش سبوی باده پهلویی بمستان داده است.
بدقماشان را برنگ آستر رو میدهند.
در پناه عارضت خط ملک خوبی را گرفت
دشمن خود را چرا کس اینقدر پهلو دهد.
کلیم.
در خراباتست هرکس صاحب دست و دلیست خوش سبوی باده پهلویی بمستان داده است.
دانش.
اهل دنیا کی به والاقدر پهلو میدهندبدقماشان را برنگ آستر رو میدهند.
تأثیر.
|| نزدیکی نمودن. ( برهان ): اکثبک الصید فارمه ؛ یعنی پهلو داد و توانا کرد ترا شکار پس تیر بینداز بر وی. ( منتهی الارب ). || دوری کردن. پهلو کردن. کناره گزیدن. رو گردانیدن. ( برهان ). گریختن و روی برتافتن. ( انجمن آرا ).اجتناب و احتراز کردن. ( انجمن آرا ). رجوع به پهلو کردن شود.کلمات دیگر: