کلمه جو
صفحه اصلی

دوگانه

فارسی به انگلیسی

the two, binary, prayer, based on two genuflexions


bi-, bilateral, binary, double, di-, double-barreled, double-edged, dual, conjugate, twofold, twin, the two, prayer, based on two genuflexions

bi-, bilateral, binary, double, conjugate, di- , double-barreled, double-edged, dual, twofold, twin


فارسی به عربی

ثُنائی الإتِّجاهِ

مترادف و متضاد

twosome (اسم)
دوگانه، دو نفره، دونفری

twofold (صفت)
دوقسمتی، دوگانه، دو قسم، دارای دو چیز

فرهنگ فارسی

دوتایی، هرچیزی که مرکب ازدوجزئ یادوعنصرباشد
۱ - آنچه که مرکب از دو جزو باشد . ۲ - آنچه که دوبار بکار برند رطل دوگانه . ۳ - ( اسم ) نماز دو رکعتی نماز صبح .

فرهنگ معین

(دُ نِ ) (اِ. ) دو جام شراب که پیاپی خورند.

لغت نامه دهخدا

دوگانه. [ دُ ن َ / ن ِ ] ( ص نسبی ، اِ مرکب ) عدد دو. ( ناظم الاطباء ). عدد دو که نصف آن یک است. ( لغت محلی شوشتر ) ( از برهان ). دو عدد. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) ( از فرهنگ جهانگیری ) :
یک موی بدزدیدم از دو زلفت
چون زلف زدی ای صنم به شانه
با موی به خانه شدم پدر گفت
منصور کدام است ازاین دوگانه.
منصور منطقی رازی.
|| ضعف. ( ناظم الاطباء ). آنچه که مرکب از دو جزء باشد. تثنیه. دوتایی. دوتا دوتا. دو بدو. ( یادداشت مؤلف ). دو بهم شده. ( شرفنامه منیری ) :
ز هر سو گوان سر برافراختند
یگان و دوگانه همی تاختند.
فردوسی.
و چون نزدیک تر رسید شیری از آن دو گونه روی بدو نهاد بهرام چابکی کرد و بر پشت آن شیر نشست. ( فارسنامه ابن بلخی ص 77 ).
جان دو اسبه دوان پی دل و عمر
به یکی زین دو گانه می نرسد.
خاقانی.
پانصد هجرت چو من نزاد یگانه.
باز دوگانه کنم دعای صفاهان.
خاقانی.
کاین یار دو گانه یگانه
هستند رفیق جاودانه.
نظامی.
|| دوتا. دوتار. دوتو. دولا. ( یادداشت مؤلف ). ثوب متأم ؛ جامه دوگانه تار و پود بافته. ( منتهی الارب ). تأم ؛ دوگانه تار و پود بافتن جامه را. ( منتهی الارب ). || جفت و زوج توأم. ( ناظم الاطباء ). به معنی توأم است. ( آنندراج ) :
سوگند خورد مادر طبعم که در ثناش
ازیک شکم دوگانه چو جوزا برآورم.
خاقانی.
جوزاصفت دوگانه هزار آفتاب زاد
هرگه که رفت همت او در بر سخاش.
خاقانی.
عدل است و دین دو گانه ز یک مادر آمده
فهرست ملک ازین دو برادر نکوتر است.
خاقانی.
- دوگانه زادن ؛ زاییدن و دو بچه از یک شکم آوردن. ( از ناظم الاطباء ).
- || توأم و از یک شکم با همزاد به دنیا آمدن :
با گل دوگانه زاده ام از مادر بهار
خارم ولی نه رهگذر گلستانیم.
طالب آملی ( از آنندراج ).
مأمت المراءة؛ دوگانه زادن زن.( منتهی الارب ).
- دوگانه زاینده ؛ زنی که از یک شکم دو بچه می آورد. ( ناظم الاطباء )؛ مُتئِم ؛ دوگانه زاینده. ( منتهی الارب ).
|| هرچیز که مرکب از دو قسم و یا از دو چیز مختلف بود. دو عنصری. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). || آنچه که دوبار بکار برند؛ رطل دوگانه. ( فرهنگ فارسی معین ).شمشیر دو دستی مردان مرد توانند زد و رطل دو گانه به مزاج قوی توانند خورد. ( مرزبان نامه ). || نماز دو رکعتی. ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جهانگیری ).نماز بامداد. نماز فجر. صلوة غداة. صلوة فجر. نماز صبح. ( یادداشت مؤلف ). دو رکعت نماز صبح. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). کنایه از دو رکعت نماز. ( از برهان ) ( ازغیاث ).

دوگانه . [ دُ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ، اِ مرکب ) عدد دو. (ناظم الاطباء). عدد دو که نصف آن یک است . (لغت محلی شوشتر) (از برهان ). دو عدد. (انجمن آرا) (آنندراج ) (از فرهنگ جهانگیری ) :
یک موی بدزدیدم از دو زلفت
چون زلف زدی ای صنم به شانه
با موی به خانه شدم پدر گفت
منصور کدام است ازاین دوگانه .

منصور منطقی رازی .


|| ضعف . (ناظم الاطباء). آنچه که مرکب از دو جزء باشد. تثنیه . دوتایی . دوتا دوتا. دو بدو. (یادداشت مؤلف ). دو بهم شده . (شرفنامه ٔ منیری ) :
ز هر سو گوان سر برافراختند
یگان و دوگانه همی تاختند.

فردوسی .


و چون نزدیک تر رسید شیری از آن دو گونه روی بدو نهاد بهرام چابکی کرد و بر پشت آن شیر نشست . (فارسنامه ٔ ابن بلخی ص 77).
جان دو اسبه دوان پی دل و عمر
به یکی زین دو گانه می نرسد.

خاقانی .


پانصد هجرت چو من نزاد یگانه .
باز دوگانه کنم دعای صفاهان .

خاقانی .


کاین یار دو گانه ٔ یگانه
هستند رفیق جاودانه .

نظامی .


|| دوتا. دوتار. دوتو. دولا. (یادداشت مؤلف ). ثوب متأم ؛ جامه ٔ دوگانه تار و پود بافته . (منتهی الارب ). تأم ؛ دوگانه تار و پود بافتن جامه را. (منتهی الارب ). || جفت و زوج توأم . (ناظم الاطباء). به معنی توأم است . (آنندراج ) :
سوگند خورد مادر طبعم که در ثناش
ازیک شکم دوگانه چو جوزا برآورم .

خاقانی .


جوزاصفت دوگانه هزار آفتاب زاد
هرگه که رفت همت او در بر سخاش .

خاقانی .


عدل است و دین دو گانه ز یک مادر آمده
فهرست ملک ازین دو برادر نکوتر است .

خاقانی .


- دوگانه زادن ؛ زاییدن و دو بچه از یک شکم آوردن . (از ناظم الاطباء).
- || توأم و از یک شکم با همزاد به دنیا آمدن :
با گل دوگانه زاده ام از مادر بهار
خارم ولی نه رهگذر گلستانیم .

طالب آملی (از آنندراج ).


مأمت المراءة؛ دوگانه زادن زن .(منتهی الارب ).
- دوگانه زاینده ؛ زنی که از یک شکم دو بچه می آورد. (ناظم الاطباء)؛ مُتئِم ؛ دوگانه زاینده . (منتهی الارب ).
|| هرچیز که مرکب از دو قسم و یا از دو چیز مختلف بود. دو عنصری . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || آنچه که دوبار بکار برند؛ رطل دوگانه . (فرهنگ فارسی معین ).شمشیر دو دستی مردان مرد توانند زد و رطل دو گانه به مزاج قوی توانند خورد. (مرزبان نامه ). || نماز دو رکعتی . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جهانگیری ).نماز بامداد. نماز فجر. صلوة غداة. صلوة فجر. نماز صبح . (یادداشت مؤلف ). دو رکعت نماز صبح . (انجمن آرا) (آنندراج ). کنایه از دو رکعت نماز. (از برهان ) (ازغیاث ).
- دوگانه بگزاردن (یا گزاردن ) ؛ نماز صبح خواندن . (یادداشت مؤلف ) : پدر را گفتم از اینان یکی سر بر نمی دارد که دوگانه به درگاه یگانه بگزارد. (گلستان ).
- دوگانه گزار ؛ که نماز صبح بگزارد. نماز بامداد گزار :
بخ بخ این زاهد دوگانه گزار
که دوگان سجده می کند یک بار.

امیرخسرو (از انجمن آرا).


|| به اصطلاح زنان هند همشیره خوانده را گویند. (آنندراج ).

فرهنگ عمید

۱. دوتایی، هرچیزی که مرکب از دو جزء یا دو عنصر باشد.
۲. (اسم ) [قدیمی] نماز دو رکعتی، دو رکعت نماز.
۳. [قدیمی] نماز صبح.

واژه نامه بختیاریکا

دو وِری

پیشنهاد کاربران

دوگانه : مثنّی
دکتر کزازی واژه دوگانه را در نوشته های خود به جای مثنّی بکار برده است.
نامه ی باستان ، ج ۳ ، داستان سیاوش ، دکتر کزازی ۱۳۸۴، ص ۲۱۴.

نماز دو رکتی صبح


کلمات دیگر: