کلمه جو
صفحه اصلی

دیگچه

فارسی به انگلیسی

pot, small pot, saucepan

small pot, saucepan


pot


فارسی به عربی

مغلاة , وعاء

مترادف و متضاد

pot (اسم)
قابلمه، دیگ، سبو، گلدان، کتری، دیگچه، قوری، اب پاش، ماری جوانا وسایرمواد مخدره، هر چیز برجسته و دیگ مانند

kettle (اسم)
دهل، کتری، نقاره، دیگچه، اب گرم کن، جعبه قطب نما

skillet (اسم)
کتری، دیگچه، کماجدان پایه دار

فرهنگ فارسی

دیگ کوچک، نوعی خوراک که باشیروبرنج وشکروگلاب
( اسم ) ۱ - دیگ کوچک . ۲ - نوعی غذا که از شیر و برنج و گلاب و شکر بعنوان نذری پزند و بین مستمندان تقسیم کنند .

فرهنگ معین

(چِ یا چَ ) (اِمصغ . ) دیگ کوچک . نوعی غذا که از شیر و برنج و گلاب و شکر به عنوان غذای نذری پزند و بین مستمندان تقسیم کنند.

لغت نامه دهخدا

دیگچه. [ چ َ / چ ِ ] ( اِ مصغر ) دیگ کوچک. ( از ناظم الاطباء ). دیگ خرد. || نوعی غذا که از شیر و برنج و گلاب و شکر بعنوان غذای نذری پزند و بین مستمندان تقسیم کنند.

دیگچه. [ چ ِ ] ( اِخ ) ده کوچکی است از دهستان آتابای بخش مرکزی شهرستان گنبدقابوس. در حدود شمال باختری بی بی شروان. اهالی آن چادرنشین هستند. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3 ).

دیگچه . [ چ َ / چ ِ ] (اِ مصغر) دیگ کوچک . (از ناظم الاطباء). دیگ خرد. || نوعی غذا که از شیر و برنج و گلاب و شکر بعنوان غذای نذری پزند و بین مستمندان تقسیم کنند.


دیگچه . [ چ ِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان آتابای بخش مرکزی شهرستان گنبدقابوس . در حدود شمال باختری بی بی شروان . اهالی آن چادرنشین هستند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3).


فرهنگ عمید

۱. دیگ کوچک.
۲. نوعی خوراک که با شیر و برنج و شکر و گلاب طبخ می کنند. &delta، بیشتر برای نذری درست می کنند.

۱. دیگ کوچک.
۲. نوعی خوراک که با شیر و برنج و شکر و گلاب طبخ می‌کنند. Δ بیشتر برای نذری درست می‌کنند.


دانشنامه عمومی

مختصات: ۳۷°۱۵′۳۶″ شمالی ۵۴°۵۶′۵۹″ شرقی / ۳۷٫۲۶۰۰۰°شمالی ۵۴٫۹۴۹۷۲°شرقی / 37.26000; 54.94972
دیگجه ویسیرگچن، روستایی است از توابع بخش مرکزی شهرستان گنبد کاووس در استان گلستان ایران.
این روستا در دهستان سلطانعلی قرار داشته و براساس سرشماری سال 1395جمعیت آن 2٬750نفر (750خانوار) بوده است.

واژه نامه بختیاریکا

دِچی


کلمات دیگر: