دوسره
فارسی به انگلیسی
mutual, reciprocal
mutual, round-trip
فارسی به عربی
مترادف و متضاد
فرهنگ فارسی
( صفت ) دو طرفه دو جهتی : بلیط دو سره هواپیما .
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
دوسره. [ دُ س َ رَ / رِ ] ( ص نسبی ) صاحب دورأس. دارای دوسر. که دو سر دارد. که دو عضو به نام سر یا رأس بر تن دارد: گشتم سیصد و سه دره ندیدم آدمی دوسره. ( یادداشت مؤلف ). || دوجانبه. دوطرفه. دوسویه. از این سوی و آن سوی. || ذهاب و ایاب. رفتن و بازگشتن. ( یادداشت مؤلف ).
- بلیط دوسره ؛ بلیط رفتن و بازگشتن.
- بلیط دوسره گرفتن ؛ تهیه یا خرید بلیط برای ذهاب و ایاب. بلیط گرفتن برای رفتن و برگشتن سفری. ( یادداشت مؤلف ).
- دوسره بار کردن ؛ از دو جانب مخالف سود بردن. از دو جهت فایده بردن. ( یادداشت مؤلف ).
- دوسره کرایه کردن مال ؛ برای رفتن و بازگشتن کرایه کردن آن. کرایه کردن مال برای رفتن و بازآمدن. ( یادداشت مؤلف ).
دوسره . [ دُ س َ رَ / رِ ] (ص نسبی ) صاحب دورأس . دارای دوسر. که دو سر دارد. که دو عضو به نام سر یا رأس بر تن دارد: گشتم سیصد و سه دره ندیدم آدمی دوسره . (یادداشت مؤلف ). || دوجانبه . دوطرفه . دوسویه . از این سوی و آن سوی . || ذهاب و ایاب . رفتن و بازگشتن . (یادداشت مؤلف ).
- بلیط دوسره ؛ بلیط رفتن و بازگشتن .
- بلیط دوسره گرفتن ؛ تهیه یا خرید بلیط برای ذهاب و ایاب . بلیط گرفتن برای رفتن و برگشتن سفری . (یادداشت مؤلف ).
- دوسره بار کردن ؛ از دو جانب مخالف سود بردن . از دو جهت فایده بردن . (یادداشت مؤلف ).
- دوسره کرایه کردن مال ؛ برای رفتن و بازگشتن کرایه کردن آن . کرایه کردن مال برای رفتن و بازآمدن . (یادداشت مؤلف ).
دوسرة. [ دَس َ رَ ] (ع ص ، اِ) شتر ماده ٔ بزرگ هیکل و تیزرفتار. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). اشتر بزرگ و سخت . (مهذب الاسماء). || هر چیز خاییدنی . (ناظم الاطباء). || بن هردوزنخ . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ).
فرهنگ عمید
۲. (قید ) [مجاز] از دو طرف یا از دو جانب.
۳. [مجاز] برای دو مسیر رفتن و برگشتن: بلیت دوسرۀ هواپیما.