کلمه جو
صفحه اصلی

دیگ جوش

فرهنگ معین

(اِمر. ) نوعی آش کم بها که فقیران و معمولاً درویشان خانقاه خورند. ، ~ هم زدن کنایه از: وقت تلف کردن .

لغت نامه دهخدا

دیگجوش. ( اِ مرکب ) طعامی که برای فقیران طبخ میکنند. ( ناظم الاطباء ). طعامی که صوفی دهد صوفیان دیگر را. ضیافتی درویشان را. طعامی که در خانقاه برای مجموع درویشان کنند و غالباً این در وقتی است که سالک و مریدی نو رابطریقت پذیرند. طعام عام که صوفیان در خانقاه یا درخانه مرشد دهند بنذر و مانند آن. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). طعام پختن برای فقرا. ( آنندراج ) :
دیگجوشی کرده ام من نیم خام
از حکیم غزنوی بشنو تمام.
مولوی.

فرهنگ عمید

۱. خوراک ساده ای که در دیگ جوشانده و بپزند.
۲. آشی که در خانه یا خانقاه طبخ کنند و میان همسایگان یا درویشان قسمت کنند، دیگپخت.


کلمات دیگر: