کلمه جو
صفحه اصلی

بشکن

فارسی به انگلیسی

snap of the fingers, snapping ones fingers

snapping one's fingers


مترادف و متضاد

snap (اسم)
چفت، شتاب زدگی، ضربه محکم و ناگهانی، بشکن، قفل کیف و غیره، قالب زنی، گاز ناگهانی سگ، قزن قفلی، گیره فنری، یک گاز، عکس فوری گرفتن

فرهنگ فارسی

صدائی که هنگام رقص و آوازوطرب ازبهم زدن سرانگشتا، ن درمی آورند، ارغشتک، بشک هم گفته شده
( اسم ) آوازی که از انگشتان شخص در حال رقص و غیر آن بیرون آید : ( فلان خوب بشکن میزند . )
دهی از دهستان سرولایت بخش سرولایت شهرستان نیشابور . آب از قنات . محصول : غلات . شغل : زراعت کرباس بافی.

فرهنگ معین

(بِ کَ ) ( اِ. ) آوازی که از انگشتان شخص در حال رقص و غیر آن بیرون آید.

لغت نامه دهخدا

بشکن . [ ب ِ ک َ ] (اِ) انگشتک . در تداول عامه آواز برآوردن در حال طرب و نشاط از میان سرانگشت ابهام بسر انگشت سبابه و یا از میان دو سبابه . آوازی که از انگشتان شخص درحال رقص و غیر آن بیرون آید: فلان بشکن خوبی میزند. با لفظ زدن استعمال می شود. (فرهنگ نظام ). و رجوع به شعوری ج 1 ورق 207 و انگشتک و بشکن زدن شود. || (فعل امر) امر از شکستن است : ای فلان این بادام را برای من بشکن . (فرهنگ نظام ). رجوع به شکستن شود.


بشکن. [ ب ِ ک َ ] ( اِ ) انگشتک. در تداول عامه آواز برآوردن در حال طرب و نشاط از میان سرانگشت ابهام بسر انگشت سبابه و یا از میان دو سبابه. آوازی که از انگشتان شخص درحال رقص و غیر آن بیرون آید: فلان بشکن خوبی میزند. با لفظ زدن استعمال می شود. ( فرهنگ نظام ). و رجوع به شعوری ج 1 ورق 207 و انگشتک و بشکن زدن شود. || ( فعل امر ) امر از شکستن است : ای فلان این بادام را برای من بشکن. ( فرهنگ نظام ). رجوع به شکستن شود.

بشکن. [ ب ِ ک َ ] ( اِخ ) دهی از دهستان سرولایت بخش سرولایت شهرستان نیشابور با 461 تن سکنه. آب از قنات. محصول آنجا غلات. شغل اهالی آن زراعت ، کرباس بافی. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9 ).


فرهنگ عمید

فشار دادن همراه با حرکت سریع انگشتان دست به هم برای ایجاد صدا در هنگام شادی.
* بشکن بشکن: [مجاز]
۱. جوش وخروش، هنگامه.
۲. بشکن زدن هنگام رقص و طرب.
* بشکن زدن: (مصدر لازم ) به هم زدن سرانگشتان در هنگام رقص و طرب.

فشار دادن همراه با حرکت سریع انگشتان دست به هم برای ایجاد صدا در هنگام شادی.
⟨ بشکن‌بشکن: [مجاز]
۱. جوش‌وخروش؛ هنگامه.
۲. بشکن زدن هنگام رقص و طرب.
⟨ بشکن زدن: (مصدر لازم) به‌هم زدن سرانگشتان در هنگام رقص و طرب.


دانشنامه عمومی

بِشْکَن یا اَنْگُشْتَک، آواز برآوردن در حال طرب و نشاط از میان سرانگشت ابهام به سرانگشت سبابه یا از میان دو سبابه است. معمولاً هر آوازی که از انگشتان شخص در حال رقص و غیره بیرون آید، را بشکن می گویند.
معمولاً «بشکن» با لفظ «زدن» به کار دارد:
هنگامی که حالت طرب و شادمانی وجود دارد از بشکن استفاده می شود. در برخی موارد نیز که موسیقی وجود ندارد برای دادن ریتم از آن استفاده می شود.
دهخدا، علی اکبر، لغتنامهٔ دهخدا، تهران، سرواژهٔ «بشکن».

گویش اصفهانی

تکیه ای: behma(r)
طاری: behma
طامه ای: bo:mar
طرقی: behmar
کشه ای: behma
نطنزی: bahma(r)


گویش مازنی

/beshken/ بشکن – خردکن

بشکن – خردکن


پیشنهاد کاربران

در گویش شهرستان بهاباد به جای واژه بشکن از کلمه ی تلنگو /Telengoo/ استفاده می شود؛معمولاً این واژه هم با لفظ /زدن/ به کار می رود.



کلمات دیگر: