کلمه جو
صفحه اصلی

بشاورد

فرهنگ فارسی

( اسم ) زمین پشته پشته زمین ناهموار و دارای کتل و کریوه .
بشاور : شهریست بناحیت پارس توانگراز گرد وی . یکی باره است شاپور خسرو کرده است و اندر وی دو آتشکده است که آنرا زیارت کنند و بنزدیک وی کوهیست که بر آن صورت هر ملکی و موبدی و مرزبانی که بوده است نگاشته است و سرگذشتهای ایشان بر آن جای نبشسته است و اندر حدود وی کوهی است که از وی دودی همی بر آید که هر مرغی که بالای آن دود بپرد بسوزد و بیفتد وایکان و کارج دو شهرکند از بشاورد .

فرهنگ معین

(بُ وَ ) ( اِ. ) زمین تپه ماهور، زمین ناهموار.

لغت نامه دهخدا

بشاورد. [ ب ُ وَ ] ( اِ ) زمین پشته پشته را گویند. ( برهان ) ( از سروری ) ( اوبهی ) ( مؤید الفضلاء ) ( از رشیدی ). زمین ناهموار. ( ناظم الاطباء ). صاحب برهان بمعنی پشته پشته آورده و این همان لغت بستاوند است و یکی ازین دو مصحف شده است. ( از انجمن آرا ) ( از آنندراج ).

بشاورد. [ ب َ وَ ] ( اِخ ) بشأور. شهریست بناحیت پارس توانگر ازگرد وی. یکی باره است شاپورخسرو کرده است و اندر وی دو آتشکده است که آن را زیارت کنند و بنزدیک وی کوهیست که بر آن صورت هر ملکی و موبدی و مرزبانی که بوده است نگاشته است و سرگذشتهای ایشان بر آن جای نبشته است و اندر حدود وی کوهی است که از وی دودی همی برآید که هر مرغی که بالای آن دود بپرد بسوزد و بیفتد، وایکان و کارج دو شهرکند از بشاورد. ( حدود العالم ).

بشاورد. [ ب َ وَ ] (اِخ ) بشأور. شهریست بناحیت پارس توانگر ازگرد وی . یکی باره است شاپورخسرو کرده است و اندر وی دو آتشکده است که آن را زیارت کنند و بنزدیک وی کوهیست که بر آن صورت هر ملکی و موبدی و مرزبانی که بوده است نگاشته است و سرگذشتهای ایشان بر آن جای نبشته است و اندر حدود وی کوهی است که از وی دودی همی برآید که هر مرغی که بالای آن دود بپرد بسوزد و بیفتد، وایکان و کارج دو شهرکند از بشاورد. (حدود العالم ).


بشاورد. [ ب ُ وَ ] (اِ) زمین پشته پشته را گویند. (برهان ) (از سروری ) (اوبهی ) (مؤید الفضلاء) (از رشیدی ). زمین ناهموار. (ناظم الاطباء). صاحب برهان بمعنی پشته پشته آورده و این همان لغت بستاوند است و یکی ازین دو مصحف شده است . (از انجمن آرا) (از آنندراج ).


فرهنگ عمید

زمین پشته پشته، زمین ناهموار و دارای کتل و کریوه.


کلمات دیگر: