کلمه جو
صفحه اصلی

ریمه

فرهنگ فارسی

( اسم ) چرک کنج چشم و میان مژگانها .
وادیی است مز بنی شیبه را به مدینه

فرهنگ معین

(مِ ) (اِ. ) چرک کنج چشم و میان مژگان .

لغت نامه دهخدا

( ریمة ) ریمة. [ رَ م َ ] ( اِخ ) قصبه ای است به یمن. ( منتهی الارب ). ناحیه ای است به یمن. ( از معجم البلدان ). || قلعه ای است در قصبه ریمة. ( از منتهی الارب ) ( از معجم البلدان ).

ریمة. [ م َ ] ( اِخ ) وادیی است مر بنی شیبة را به مدینه. ( منتهی الارب ) ( از معجم البلدان ). || ناحیه ای است به یمن. ( از معجم البلدان ).
ریمه. [ م َ / م ِ ] ( اِ ) چرک کنج چشم و میان مژگانها. ( از برهان ) ( ناظم الاطباء ). به معانی ریم است. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). رمص. رمض. ژفک.

ریمه . [ م َ / م ِ ] (اِ) چرک کنج چشم و میان مژگانها. (از برهان ) (ناظم الاطباء). به معانی ریم است . (انجمن آرا) (آنندراج ). رمص . رمض . ژفک .


ریمة. [ رَ م َ ] (اِخ ) قصبه ای است به یمن . (منتهی الارب ). ناحیه ای است به یمن . (از معجم البلدان ). || قلعه ای است در قصبه ٔ ریمة. (از منتهی الارب ) (از معجم البلدان ).


ریمة. [ م َ ] (اِخ ) وادیی است مر بنی شیبة را به مدینه . (منتهی الارب ) (از معجم البلدان ). || ناحیه ای است به یمن . (از معجم البلدان ).


( رئمة ) رئمة. [ رِءْ م َ ] ( ع اِ ) مؤنث رئم. آهوی سپید خالص. ( از متن اللغة ). و رجوع به رئم شود.

رئمة. [ رِءْ م َ ] (ع اِ) مؤنث رئم . آهوی سپید خالص . (از متن اللغة). و رجوع به رئم شود.


فرهنگ عمید

چرک گوشۀ چشم و میان مژه ها.

پیشنهاد کاربران

تشبیه کف چرکین روی سیلاب


کلمات دیگر: