( اسم ) چرک کنج چشم و میان مژگانها .
وادیی است مز بنی شیبه را به مدینه
وادیی است مز بنی شیبه را به مدینه
ریمه . [ م َ / م ِ ] (اِ) چرک کنج چشم و میان مژگانها. (از برهان ) (ناظم الاطباء). به معانی ریم است . (انجمن آرا) (آنندراج ). رمص . رمض . ژفک .
ریمة. [ رَ م َ ] (اِخ ) قصبه ای است به یمن . (منتهی الارب ). ناحیه ای است به یمن . (از معجم البلدان ). || قلعه ای است در قصبه ٔ ریمة. (از منتهی الارب ) (از معجم البلدان ).
ریمة. [ م َ ] (اِخ ) وادیی است مر بنی شیبة را به مدینه . (منتهی الارب ) (از معجم البلدان ). || ناحیه ای است به یمن . (از معجم البلدان ).
رئمة. [ رِءْ م َ ] (ع اِ) مؤنث رئم . آهوی سپید خالص . (از متن اللغة). و رجوع به رئم شود.