کلمه جو
صفحه اصلی

ارجل

فرهنگ فارسی

بزرگ پا، مردب رگ پا، مردبزرگ وکامل وقوی ، اسبی که یک پا یا یک دستش سفیدباشد، پاها، قدمها، جمع رجل
( صفت ) ۱ - مرد کن پای بزرگ پای . ۲ - مرد نیرومند قوی . ۳ - سپید پای اسب یک پای سفید هر چهار پایی که یک پای سفید داشته باشد . ۴ - احمق . ۵ - ( صفت ) شدیدتر نیرومندتر .
پیادگان

فرهنگ معین

(اَ جَ ) [ ع . ] (ص . ) ۱ - مرد بزرگ پای . ۲ - هر چهارپایی که یک پای سفید داشته باشد. ۳ - مرد نیرومند و قوی . ۴ - احمق .

لغت نامه دهخدا

ارجل. [ اَ ج َ ] ( ع ص ) قوی ( مرد ). ( منتهی الارب ). || مرد کلان پای. ( منتهی الارب ) ( مؤید الفضلاء ). بزرگ پای. ( زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( مهذب الاسماء ). || پای سپید. اسب یکپای سفید. ( منتهی الارب ) ( مهذب الاسماء ). آنکه یک پای سپید باشد از بهائم. ( زوزنی ). از بهایم آنک یک پای سپید دارد. ( تاج المصادر بیهقی ). اسبی که در یک پا علامت سفیدی داشته باشد. اسبی که یک پای او سفید باشدو سه پای دیگر غیرسپید باشند و این یکی از عیوب اسب است و نحوست تمام دارد. ( غیاث اللغات ) :
جرم خورشید چو ازحوت درآید بحمل
اشهب روز کند ادهم شب را أرجل.
انوری.
اندر حرامزادگی از استران دهر
آن ارجل درشت سر نرم سُم توئی.
خاقانی.
|| احمق. ( حل اللغات ). || ( ن تف ) اشدّ. قوی تر: هو اَرجل ُالرجلین ؛ ای اشدّهما. ( منتهی الارب ).
- امثال :
اَرجَل ُ من حافِر ؛ یعنون به الرّجلة و هی القوة علی المشی راجلاً. یقال رجل ٌ رجیل ٌ و امراءة رجیلة، اذا کانا ذاقوّتین علی المشی راجلاً. قال الشاعر:
انی اهتدیت و کنت ِ غیر رجیلة
شهدت علیک بما فعلت عیون.
ارجل ُ مِن خف ؛ یعنون به خف البعیر والجمع اخفاف و هی قوائمه. ( مجمع الامثال میدانی ).

ارجل. [ اَ ج ُ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ رَجِل. پیادگان. || ( اِ ) ج ِ رِجل. پایها: الیوم نختم علی افواههم و تکلمنا ایدیهم و تشهد اَرجُلهم بِما کانوا یکسبون. ( قرآن 65/36 ). اَلَهم ارجُل یَمشون بِها اَم لهم اَید یبطشون بها. ( قرآن 7 195/ ).

ارجل. [ اُ ج َ ] ( اِخ ) شهریست استوار در ولایت قطلونیه در اسپانیا موقع آن در کنار نهر سقرة بمسافت 45 هزارگزی جنوب غربی «بویسردا». سکنه آن 5000 تن است و در آن قلعه ایست مستحکم و فرانسویان بسال 1239م. بر آنجا مستولی شدند. ( ضمیمه معجم البلدان ).

ارجل . [ اَ ج َ ] (ع ص ) قوی (مرد). (منتهی الارب ). || مرد کلان پای . (منتهی الارب ) (مؤید الفضلاء). بزرگ پای . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (مهذب الاسماء). || پای سپید. اسب یکپای سفید. (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). آنکه یک پای سپید باشد از بهائم . (زوزنی ). از بهایم آنک یک پای سپید دارد. (تاج المصادر بیهقی ). اسبی که در یک پا علامت سفیدی داشته باشد. اسبی که یک پای او سفید باشدو سه پای دیگر غیرسپید باشند و این یکی از عیوب اسب است و نحوست تمام دارد. (غیاث اللغات ) :
جرم خورشید چو ازحوت درآید بحمل
اشهب روز کند ادهم شب را أرجل .

انوری .


اندر حرامزادگی از استران دهر
آن ارجل درشت سر نرم سُم توئی .

خاقانی .


|| احمق . (حل ّاللغات ). || (ن تف ) اشدّ. قوی تر: هو اَرجل ُالرجلین ؛ ای اشدّهما. (منتهی الارب ).
- امثال :
اَرجَل ُ من حافِر ؛ یعنون به الرّجلة و هی القوة علی المشی راجلاً. یقال رجل ٌ رجیل ٌ و امراءة رجیلة، اذا کانا ذاقوّتین علی المشی راجلاً. قال الشاعر:
انی اهتدیت و کنت ِ غیر رجیلة
شهدت علیک بما فعلت عیون .
ارجل ُ مِن خف ّ ؛ یعنون به خف ّالبعیر والجمع اخفاف و هی قوائمه . (مجمع الامثال میدانی ).

ارجل . [ اَ ج ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ رَجِل . پیادگان . || (اِ) ج ِ رِجل . پایها: الیوم نختم علی افواههم و تکلمنا ایدیهم و تشهد اَرجُلهم بِما کانوا یکسبون . (قرآن 65/36). اَلَهم ارجُل یَمشون بِها اَم لهم اَید یبطشون بها. (قرآن 7 195/).


ارجل . [ اُ ج َ ] (اِخ ) شهریست استوار در ولایت قطلونیه در اسپانیا موقع آن در کنار نهر سقرة بمسافت 45 هزارگزی جنوب غربی «بویسردا». سکنه ٔ آن 5000 تن است و در آن قلعه ایست مستحکم و فرانسویان بسال 1239م . بر آنجا مستولی شدند. (ضمیمه ٔ معجم البلدان ).


فرهنگ عمید

ویژگی اسبی که یک پا یا یک دستش سفید باشد.

دانشنامه عمومی

مختصات: ۳۱°۵۵′۲۹″ شمالی ۵۰°۲۹′۳۹″ شرقی / ۳۱٫۹۲۴۷۲°شمالی ۵۰٫۴۹۴۱۷°شرقی / 31.92472; 50.49417
فهرست روستاهای شهرستان اردل
فهرست روستاهای ایران
ارجل، روستایی از توابع بخش مرکزی شهرستان اردل در استان چهارمحال و بختیاری ایران است.
این روستا در دهستان دیناران قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران [[سرشماری عمومی نفوس و مسکن در سال(1395)، جمعیت آن 541 نفر (171خانوار) بوده است.
این روستا در مکانی بسیار زیبا در دامنه های یکی از کوهای سر به فلک کشیده بختیاری (هفت چشمه- سیلگاه) در کنار یکی از رودخانه های سر شاخه کارون (رودخانه آبسرده) واقع گردید - منطقه ای بسیار زیبا و آب هوای بی نظیر در فصل بهار و تابستان دارد که بیشنه دمای هوا در فصل گرم سال (۲۵ درجه سانتیگراد ) و کمینه دمای هوا در فصل زمستان (۱۰ درجه زیر صفر) می باشد .زمین های اطراف این روستا و دامنه کوه اغلب از درختان بلوط پوشیده که منظره بسیار چشم نوازی در تمام فصول سال به هر بیننده ای تقدیم می کند موقعیت جغرافیایی این روستا با در نظر گرفتن کوهای واقع در این منظقه در خط پایانی استان بختیاری به خوزستان واقع گردیده این منطقه نشیمنگاه ییلاقی تیره ای (چهاربنیچه ) از طایفه بزرگ (اورک) بختیاری از طوایف دینارانی می باشد نشان خانوادگی ساکنین این روستا غالبا (پورکیان، کیانی، آزادی) می باشد نشیمنگاه های قشلاقی ساکنین این روستا در استان چهارمحال و بختیاری منطقه چنده در بخش میانکوه شهرستان اردل و در استان خوزستان، منطقه دزپارت از توابع بخش دهدز شهرستان ایذه، منطقه رمه چر در شهرستان ایذه و همچنین منطقه تخت کبود آسماری از توابع هفتگل می باشد .

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی أَرْجُل: پاها
ریشه کلمه:
رجل (۷۳ بار)

(بکسر اول) پا. . با پایت قدم بزن و راه برو. جمع آن ارجل است . رجال به معنی مردان است که گذشت و نیز جمع راجل به معنی پیاده است مثل . رجال جمع راجل و راکبان جمع راکب است یعنی اگر از دشمن بیم داشتید در حال پیاده و سوار نماز بخوانید. و نیز رَجِل (به فتح اوّل و کسر دوم) جمع راجل است . با سواره و پیاده گانت بر آنها صیحه بزن. راجع به این آیه به «جلب» رجوع شود.


کلمات دیگر: