کلمه جو
صفحه اصلی

یفن

فرهنگ فارسی

پیر کلانسال فرتوت پیری پیر

لغت نامه دهخدا

یفن. [ ی ُ ] ( ع ص ، اِ ) مردمان پیر. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). سخت پیر. ( یادداشت مؤلف ). ج ِ یَفَن. ( منتهی الارب ). || متفنن یعنی مردمان ذوفنون. ( ناظم الاطباء ). متفنن. ( منتهی الارب ).

یفن. [ ی َ ف َ ] ( ع ص ، اِ ) پیر کلانسال فرتوت. ( ناظم الاطباء ). پیری پیر. ( مهذب الاسماء ). پیر فرتوت. ( غیاث ). || گوساله چهارساله. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ).

یفن . [ ی َ ف َ ] (ع ص ، اِ) پیر کلانسال فرتوت . (ناظم الاطباء). پیری پیر. (مهذب الاسماء). پیر فرتوت . (غیاث ). || گوساله ٔ چهارساله . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).


یفن . [ ی ُ ] (ع ص ، اِ) مردمان پیر. (ناظم الاطباء) (آنندراج ). سخت پیر. (یادداشت مؤلف ). ج ِ یَفَن . (منتهی الارب ). || متفنن یعنی مردمان ذوفنون . (ناظم الاطباء). متفنن . (منتهی الارب ).



کلمات دیگر: