کلمه جو
صفحه اصلی

دیولاخ

فرهنگ فارسی

دیوولاخ، جای دیوان، بیابان وسیع وهولناک دور
( اسم ) ۱ - مقام دیو مکان دیو . ۲ - صحرایی که از آبادی دور باشد . ۳ - جایگاه خراب خرابه . ۴ - چراگاه دور دست . ۵ - سرد سیر .

فرهنگ معین

(اِمر. ) ۱ - جای دیو. ۲ - جای دور و پَرت .

لغت نامه دهخدا

دیولاخ. [ وْ ] ( اِ مرکب ) ( از: دیو + لاخ ، لیک لهجه آذری ). ( یادداشت مؤلف ). جا و مقام دیو را گویند چه لاخ معنی مکان است همچو سنگلاخ و رودلاخ. ( برهان ). یعنی مکان دیو، چه لاخ بمعنی جای و مکان و این بیشتر به ترکیب گفته مانند سنگلاخ و رودلاخ واهرمن لاخ. ( آنندراج ). مسکن دیوان. ( غیاث ). جای دیوان را گویند چه لاخ بمعنی جا باشد مانند سنگلاخ و رودلاخ و گله لاخ. ( جهانگیری ). جای دیو. ( اوبهی ) :
دیولاخی چنین که دیو همی
زو بدوزخ فروخزد به رسن.
ابوالفرج رونی.
|| جایگاه خراب و خرابه. ( برهان ). خرابه دور از آبادی. ( شرفنامه منیری ). جای دور از آبادانی که مردم آنجا نرسند. ( صحاح الفرس ). صحرا و خارستانی را گویند که از آبادانی دور باشد. ( برهان ). خارستان. ( شرفنامه منیری ). جائی دشوار بود دور از آبادی و خارستان. ( نسخه ای از لغت نامه اسدی ). جائی دشوار بود دوراز آبادی و خارستان. ( فرهنگ اسدی ). جایی دور از آبادانی و خارستان و سنگلاخ که در آن بیابان خاک و ریگ کم بود. ( نسخه فرهنگ اسدی ) :
چریده دیولاخ آکنده پهلو
به تن فربه میان چون موی لاغر.
عنصری.
ز آباد رفته سوی دیولاخ
بر او تنگ گشته جهان فراخ.
شمس الدین کوتوال ( از صحاح الفرس ).
بکوهی دگر بود غاری فراخ
فرازش که سخت و بن دیولاخ.
اسدی.
در دیولاخهاش بدانسان غریو دیو
کاید بگوش گاه وغا نغمه زغن.
لامعی.
در دیولاخ آز مرا مسکن است و من
خط فسون عقل بمسکن درآورم.
خاقانی.
آن بیابان که گرد این طرف است
دیولاخی مهول و بی علف است.
نظامی.
چو زان دشت بگذشت چون دیوباد
قدم در دگر دیولاخی نهاد.
نظامی.
در تف این بادیه دیولاخ
خانه دل تنگ و غم دل فراخ.
نظامی.
|| چراگاه دور. ( برهان ). چراگاه و مرغزار که از آبادانی دور بود. ( اوبهی ). چراگاه.( حبیش تفلیسی ) : اسبان به مرغزار فرستاد واستران سلطانی به دیولاخهای رباط... گسیل کردند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 362 ). || سردسیر. ( برهان ) ( اوبهی ) ( صحاح الفرس ). سردسیر باشد و در معنی سردستان آید چنانکه گوئی سنگلاخ یعنی سنگستان. ( نسخه ای ازلغت نامه اسدی ) .

فرهنگ عمید

۱. دیوگاه، جای دیوان.
۲. بیابان وسیع و هولناک و دور از آبادی: در تف این بادیهٴ دیولاخ / خانهٴ دل تنگ و غم دل فراخ (نظامی۱: ۶۷ ).


کلمات دیگر: