(مَ ) (ص . ) کهنه ، قدیمی .
دیرمدار
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
دیرمدار. [ م َ ] ( ص مرکب ) کندگرد: درم دیرمدار؛ که بسهولت از دستی بدستی نشود. که خرج کردن آن دشوار باشد. ( یادداشت مؤلف ) :
دشنام دهی باز دهندت ز پی آنک
دشنام مثل چون درم دیرمدار است.
دشنام دهی باز دهندت ز پی آنک
دشنام مثل چون درم دیرمدار است.
ناصرخسرو.
کلمات دیگر: