کلمه جو
صفحه اصلی

دوغو

فرهنگ فارسی

( اسم ) جرمی که پس از آب کردن روغن در ته ظرف باقی بماند .

فرهنگ معین

(اِمر. ) ته نشستی که پس از گداختن روغن و کره در ته ظرف باقی ماند.

لغت نامه دهخدا

دوغو. ( اِ مرکب ) آنچه در ته پاتیل بماند از آنچه روغن ازآن گرفته اند یعنی ثفلی که از مسکه بماند چون آن را بپالایند. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ) ( از برهان ) ( از صحاح الفرس ). آنچه بماند در ته دیگ بعد از آب کردن کره. کداده. قلده. خلوص. آلالاقه. قشده. ( یادداشت مؤلف ).

دوغو. [ غ َ ] ( اِ مرکب ) آشی است که از دوغ آب بوده و آن را دوغبا نیز گفته اند. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). رجوع به دوغبا و دوغوا و دوغا شود.

دوغو. (اِ مرکب ) آنچه در ته پاتیل بماند از آنچه روغن ازآن گرفته اند یعنی ثفلی که از مسکه بماند چون آن را بپالایند. (انجمن آرا) (آنندراج ) (از برهان ) (از صحاح الفرس ). آنچه بماند در ته دیگ بعد از آب کردن کره . کداده . قلده . خلوص . آلالاقه . قشده . (یادداشت مؤلف ).


دوغو. [ غ َ ] (اِ مرکب ) آشی است که از دوغ آب بوده و آن را دوغبا نیز گفته اند. (انجمن آرا) (آنندراج ). رجوع به دوغبا و دوغوا و دوغا شود.


فرهنگ عمید

درد و جرمی که پس از گداختن روغن یا کره در ته ظرف باقی بماند.

پیشنهاد کاربران

دوغو ( Doğu ) در زبان ترکی به معنی شرق است


کلمات دیگر: