کلمه جو
صفحه اصلی

دیزه

فارسی به انگلیسی

black, gray, dark grey

black, gray


dark grey, black


مترادف و متضاد

dark grey (اسم)
دیزه

فرهنگ فارسی

دیز، رنگ، لون، رنگ سیاه وخاکستری، اسب سیاه رنگ
( اسم ) یکی از علامات تغییر دهنده که قبل از نوتها گذاشته میشود این علامت صدای نوت را نیم پرده بالابرده آنرا زیر میکند مقابل بم .
نامی است که امروزه به صمکان داده اند .

فرهنگ معین

(زِ ) (اِ. ) ۱ - رنگ ، رنگ سیاه و کبود. ۲ - اسبی که رنگش سیاه یا خاکستری باشد. دیزج و دیزک هم گفته شده .

لغت نامه دهخدا

دیزه . [ زِ ] (اِخ ) نامی است که امروزه به صمکان داده اند. (حاشیه ٔ نزهةالقلوب چ دبیرسیاقی ص 141 از فارسنامه ٔ ناصری ص 226).


دیزه. [ زَ / زِ ] ( ص ، اِ ) رنگ و لون سیاه. ( برهان ). || رنگی میان دو رنگ. رنگی غیرخالص. معرب آن دیزج است. ( فیروز آبادی ). رنگ شبرنگ.( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). || اسب و استر و خری را نیز گویند که از کاکل تا دمش خط سیاه کشیده شده باشد. ( برهان ). اسبی که از کاکل تا دمش خط سیاهی کشیده باشد. یا شاید اسب با رنگی خاص. ( یادداشت مؤلف ): ادغم ؛ اسب دیزه. ( منتهی الارب ) :
یکی دیزه ای بر نشسته بلند
بسان یکی دیو جسته ز بند.
دقیقی.
کجا دیزه تو چمد روز جنگ
شتاب آید اندر سپاه درنگ.
فردوسی.
چماننده دیزه هنگام گرد
چراننده کرکس اندر نبرد.
فردوسی.
از فتح و ظفر بینم بر نیزه تو عقد
وز فر و هنر بینم بر دیزه تو یون.
عنصری.
از سهم و از سیاست نادرگذار تو
بر گرگ دیزه پوست بدرد سگ شبان.
سوزنی.
کشید زین من این دیزه هلال رکاب
از آنکه شهپر روح القدس عنان من است.
اثیرالدین اخسیکتی.
|| الاغ و چاروایی که رنگ آن بسیاهی و سبزی مایل بود. ( برهان ). رجوع به دیز شود.
- خر دیزه ؛ خری که روی و بتفوز آن نیک سیاه است نسبت بسایر بدن : اشخم ؛ خر دیزه رنگ و آن نیک سیاه بودن روی و بتفوز آن است نسبت برنگ سایر بدن. ( منتهی الارب ) :
خران دیزه به آواز پیش او آیند
چو او بخواندن شعر اندرون بدرد...
سوزنی.
|| قلعه ، حصار و دز. ( ناظم الاطباء ). قلعه و حصار. ( برهان ). || ( مزید مؤخر امکنه ) : خشین دیزه. استغدادیزه. اشتابدیزه. لکه دیزه. سنگدیزه. فشیذیره ( با ذال معجمه ). فرخورذیزه. ( با ذال معجمه ). شمیدیزه. سوادیزه. زرودیزه. ( یادداشت مؤلف ). || ( اِ مصغر ) تصغیر ده ( ده = دیه + زه ، پسوند تصغیر ): خشین دیزه. ( از سمعانی ).

دیزه. [ زِ ] ( اِخ ) نامی است که امروزه به صمکان داده اند. ( حاشیه نزهةالقلوب چ دبیرسیاقی ص 141 از فارسنامه ناصری ص 226 ).

دیزه. [ زِ ] ( اِخ ) ایستگاه خطآهن میان صوفیان و شرفخانه در آذربایجان 28 کیلومتری صوفیان و 59 کیلومتری تبریز. ( یادداشت لغتنامه ).

دیزه . [ زَ / زِ ] (ص ، اِ) رنگ و لون سیاه . (برهان ). || رنگی میان دو رنگ . رنگی غیرخالص . معرب آن دیزج است . (فیروز آبادی ). رنگ شبرنگ .(ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). || اسب و استر و خری را نیز گویند که از کاکل تا دمش خط سیاه کشیده شده باشد. (برهان ). اسبی که از کاکل تا دمش خط سیاهی کشیده باشد. یا شاید اسب با رنگی خاص . (یادداشت مؤلف ): ادغم ؛ اسب دیزه . (منتهی الارب ) :
یکی دیزه ای بر نشسته بلند
بسان یکی دیو جسته ز بند.

دقیقی .


کجا دیزه ٔ تو چمد روز جنگ
شتاب آید اندر سپاه درنگ .

فردوسی .


چماننده ٔ دیزه هنگام گرد
چراننده ٔ کرکس اندر نبرد.

فردوسی .


از فتح و ظفر بینم بر نیزه ٔ تو عقد
وز فر و هنر بینم بر دیزه ٔ تو یون .

عنصری .


از سهم و از سیاست نادرگذار تو
بر گرگ دیزه پوست بدرد سگ شبان .

سوزنی .


کشید زین من این دیزه هلال رکاب
از آنکه شهپر روح القدس عنان من است .

اثیرالدین اخسیکتی .


|| الاغ و چاروایی که رنگ آن بسیاهی و سبزی مایل بود. (برهان ). رجوع به دیز شود.
- خر دیزه ؛ خری که روی و بتفوز آن نیک سیاه است نسبت بسایر بدن : اشخم ؛ خر دیزه رنگ و آن نیک سیاه بودن روی و بتفوز آن است نسبت برنگ سایر بدن . (منتهی الارب ) :
خران دیزه به آواز پیش او آیند
چو او بخواندن شعر اندرون بدرد...

سوزنی .


|| قلعه ، حصار و دز. (ناظم الاطباء). قلعه و حصار. (برهان ). || (مزید مؤخر امکنه ) : خشین دیزه . استغدادیزه . اشتابدیزه . لکه دیزه . سنگدیزه . فشیذیره (با ذال معجمه ). فرخورذیزه . (با ذال معجمه ). شمیدیزه . سوادیزه . زرودیزه . (یادداشت مؤلف ). || (اِ مصغر) تصغیر ده (ده = دیه + زه ، پسوند تصغیر): خشین دیزه . (از سمعانی ).

دیزه . [ زِ ] (اِخ ) ایستگاه خطآهن میان صوفیان و شرفخانه در آذربایجان 28 کیلومتری صوفیان و 59 کیلومتری تبریز. (یادداشت لغتنامه ).


فرهنگ عمید

اسب سیاه مایل به خاکستری: کجا دیزۀ تو جَهَد روز جنگ / شتاب آید اندر سپاه درنگ (فردوسی: ۱/۲۲۸ ).
= دِژ

اسب سیاه مایل به خاکستری: ◻︎ کجا دیزۀ تو جَهَد روز جنگ / شتاب آید اندر سپاه درنگ (فردوسی: ۱/۲۲۸).


دِژ#NAME?


دانشنامه عمومی

سیاه


واژه نامه بختیاریکا

( دیزِه ) سیاه


کلمات دیگر: