کلمه جو
صفحه اصلی

تسویت

فرهنگ فارسی

( مصدر ) برابر کردن مساوی ساختن یکسان کردن .

فرهنگ معین

(تَ ) [ ع . ] (مص م . ) برابر کردن .

لغت نامه دهخدا

تسویت. [ ت َ س ْ ی َ ] ( ع مص ) تسویة: دوازده خانه را تسویت چگونه باید کردن. ( التفهیم بیرونی ص 309 ). و رجوع به تسویة و تسویة البیوت و التفهیم چ جلال همایی صص 309 - 311 شود.

تسویة. [ ت َ س ْ ی َ ] ( ع مص ) راست کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) ( دهار ). راست و برابر کردن چیزی را. ( منتهی الارب ) ( از غیاث اللغات ) ( از آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). برابر کردن.( از متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ): سویت المعوج فمااستوی. ( از اقرب الموارد ) ( از المنجد ).
- تسویةالبیوت ؛اصطلاح نجومی ، صاحب غیاث اللغات و به نقل از او صاحب آنندراج در ذیل تسویدالبیوت آرند: باصطلاح منجمین آن است که شکل دوازده خانه ٔبروج بر تخته یا کاغذ کشند و مطابق بودن کواکب در برج فلکی در هر خانه آن اسم کوکب نویسند و در آن شکل نظر کرده نحوست و سعادت طالع مولود دریافت نمایند. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). و رجوع به التفهیم بیرونی چ جلال همائی صص 309 - 311 و تسویت شود. || برابر کردن و هر دو را بر یک مثل نمودن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از متن اللغة ). سوی بینهما؛ جعلها مثلین. ( متن اللغة ). تعدیل کردن میان دو چیز: سواه ُ به و سوّی بینهما؛ عدَّل. ( اقرب الموارد ) ( از المنجد ). || مثل آن ساختن چیزی را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از متن اللغة ): سواه به ؛ جعله ُ مثله ُ ( متن اللغة ). || راست ساختن چیزی را. ( از اقرب الموارد ). راست ساختن چیزی را و همین معنی به مطلق عمل آید چنانکه گویند: الابار یسوی الابر؛ سوزن ساز سوزن را راست کرد. ( از المنجد ). || هلاک شدن در زمینی : سویت علیه الارض ( مجهولا )؛ هلاک شد در آن زمین. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از متن اللغة ) ( از اقرب الموارد ). هلاک شدن در زمین و مدفون شدن درآ ن. ( از المنجد ). || خشک و بی گیاه شدن زمین : سوی ارضهم ؛ صارت جدباء. || معتدل شدن. || مستقر و مستولی شدن. || پیش آمدن. || نیکو شدن. || به منتهای قدرت جوانی رسیدن : سوی فلان ؛ بلغ اشده ُ و انتهی شبابه. بسوی کسی روی آوردن : سواه قصد قصده ُ. ( از متن اللغة ).و رجوع به تسوی شود.

تسویة. [ ت َ س ْ ی َ ] ( ع مص ) از: ( «س و ء» ) عیب کردن کسی را و منسوب به بدی کردن و بد گفتن. ( منتهی الارب ). و رجوع به تسوئة و تسوی شود.

تسویت . [ ت َ س ْ ی َ ] (ع مص ) تسویة: دوازده خانه را تسویت چگونه باید کردن . (التفهیم بیرونی ص 309). و رجوع به تسویة و تسویة البیوت و التفهیم چ جلال همایی صص 309 - 311 شود.



کلمات دیگر: