کلمه جو
صفحه اصلی

بشل

فارسی به انگلیسی

coalition

فرهنگ فارسی

بیکدیگرچسبیده، درهم آویخته
( اسم ) ۱- گرفت و گیر . ۳- دو چیز که بر هم چسبند و در هم آویزند .
ده از دهستان شیرگاه بخش سوادکوه شهرستان شاهی . آب از رودخانه توجی . محصول : برنج غلات نیشکر لبنیات عسل . شغل : زراعت و گله داری . صنایع دستی پارچ. پشمین .

فرهنگ معین

(بِ شَ ) ( اِ. ) ۱ - درهم آمیخته ، به هم چسبیده . ۲ - درهم آمیختگی .

لغت نامه دهخدا

بشل . [ ب َ ش َ ] (اِخ ) از دهات سرحدی مازندران و جزو ساری باشد.رجوع به سفرنامه ٔ مازندران و استرآباد رابینو چ قاهره 1342 هَ . ق . ص 122 و ترجمه ٔ فارسی آن ص 163 شود.


بشل . [ ب َ ش َ / ب ِ ش ِ ](ص ) از مصدر بشلیدن . پشل . نشل . گرفت و گیر باشد، یعنی دو چیز که برهم چسبند و درهم آویزند. (برهان ). دو چیز بیکدیگر ملصق شده و در هم آویخته . (ناظم الاطباء). دو چیز که برهم گیرند. (سروری ). گرفت و گیر است که دو تن برهم چسبند و درهم آویزند. (از انجمن آرا) (آنندراج ). || (فعل امر) امر بدر آویختن و چسبیدن . (از برهان ). درآویز. (از اوبهی ) (مؤید الفضلاء) (صحاح الفرس ) (شرفنامه ٔ منیری ). درآویز و بچسب . (سروری ) (شعوری ج 1 ورق 176). بیاویز. گویند: دربشل ؛ یعنی درآویز. (لغت فرس اسدی ). امر بدرآویختن نیز آمده و بشلد یعنی بچسبد و درآویزد. (انجمن آرا) (آنندراج ). رجوع به بشلیدن شود.


بشل. [ ب َ ش َ / ب ِ ش ِ ]( ص ) از مصدر بشلیدن. پشل. نشل. گرفت و گیر باشد، یعنی دو چیز که برهم چسبند و درهم آویزند. ( برهان ). دو چیز بیکدیگر ملصق شده و در هم آویخته. ( ناظم الاطباء ). دو چیز که برهم گیرند. ( سروری ). گرفت و گیر است که دو تن برهم چسبند و درهم آویزند. ( از انجمن آرا ) ( آنندراج ). || ( فعل امر ) امر بدر آویختن و چسبیدن. ( از برهان ). درآویز. ( از اوبهی ) ( مؤید الفضلاء ) ( صحاح الفرس ) ( شرفنامه منیری ). درآویز و بچسب. ( سروری ) ( شعوری ج 1 ورق 176 ). بیاویز. گویند: دربشل ؛ یعنی درآویز. ( لغت فرس اسدی ). امر بدرآویختن نیز آمده و بشلد یعنی بچسبد و درآویزد. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). رجوع به بشلیدن شود.

بشل. [ ب َ ش َ ] ( اِخ ) از دهات سرحدی مازندران و جزو ساری باشد.رجوع به سفرنامه مازندران و استرآباد رابینو چ قاهره 1342 هَ. ق. ص 122 و ترجمه فارسی آن ص 163 شود.

بشل. [ ب ِ ش ِ ] ( اِخ ) دهی از دهستان شیرگاه بخش سوادکوه شهرستان شاهی. سکنه آن 600 تن. آب آن از رودخانه توجی. محصول آنجا برنج ، غلات ، نیشکر، لبنیات ، عسل. شغل اهالی زراعت و گله داری ، صنایع دستی آن پارچه پشمین است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3 ).

بشل . [ ب ِ ش ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان شیرگاه بخش سوادکوه شهرستان شاهی . سکنه ٔ آن 600 تن . آب آن از رودخانه ٔ توجی . محصول آنجا برنج ، غلات ، نیشکر، لبنیات ، عسل . شغل اهالی زراعت و گله داری ، صنایع دستی آن پارچه ٔ پشمین است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).


فرهنگ عمید

۱. = بشلیدن
۲. (صفت ) به یکدیگرچسبیده.
۳. (صفت ) درهم آویخته.

دانشنامه عمومی

مختصات: ۳۶°۲۱′۲۰″ شمالی ۵۲°۵۲′۲۶″ شرقی / ۳۶٫۳۵۵۵۶°شمالی ۵۲٫۸۷۳۸۹°شرقی / 36.35556; 52.87389
بشل، روستایی است از توابع بخش نارنجستان شهرستان سوادکوه شمالی در استان مازندران ایران.
این روستا در دهستان چای باغ قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۸۵، جمعیت آن ۵۶۷ نفر (۱۵۰خانوار) بوده است.

گویش اصفهانی

تکیه ای: bešal
طاری: bekol
طامه ای: bošal
طرقی: ârššal / ârkol
کشه ای: bešal
نطنزی: âršal / ârkol


گویش مازنی

از توابع دهستان شیرگاه سوادکوه


/beshel/ از توابع دهستان شیرگاه سوادکوه


کلمات دیگر: