منسوب است به یعمر و آن بطنی است از کنانه
یعمری
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
یعمری . [ ی َ م َ ] (ص نسبی ) منسوب است به یعمر و آن بطنی است از کنانه . (از لباب الانساب ).
یعمری. [ ی َ م َ ] ( ص نسبی ) منسوب است به یعمر و آن بطنی است از کنانه. ( از لباب الانساب ).
یعمری. [ ی َ م َ ] ( اِخ ) معدان بن ابی طلحة، که طلحه یعمری نیز نامیده می شود. او اهل حدیث بود و از ابودرداء و ثوبان روایت کرد و سالم بن ابی جعد و اهل شام از او روایت دارند. ( از لباب الانساب ).
یعمری. [ ی َ م َ ] ( اِخ ) معدان بن ابی طلحة، که طلحه یعمری نیز نامیده می شود. او اهل حدیث بود و از ابودرداء و ثوبان روایت کرد و سالم بن ابی جعد و اهل شام از او روایت دارند. ( از لباب الانساب ).
یعمری . [ ی َ م َ ] (اِخ ) معدان بن ابی طلحة، که طلحه ٔ یعمری نیز نامیده می شود. او اهل حدیث بود و از ابودرداء و ثوبان روایت کرد و سالم بن ابی جعد و اهل شام از او روایت دارند. (از لباب الانساب ).
کلمات دیگر: